#Gentlemans_husband
#Season_two
#part_226
دست از فکرای الکیم برداشتم و یه ابمیوه از توی دیس برداشتم
رو به بقیه با خوشحالی گفتم
+بچها واقعا دمتون گرم خیلی وقت بود همچین خوشحالیی رو از ته دل نچشیده بودم خیلی، خیلی ممنون واقعا سوپرایز شدم؛ ممنونم.
همه جواب دادم
(خواهش میکنیم.. تولدتم مبارک)
حس خیلی خوبی داشتم
حس اینکه دیگه دارم به سن قانونی میرسم خیلی حس خوبی بود..
همیشه دوست داشتم این طعم رو بچشم!
بعد دادن هدیه های به شدت زیاد بچها که حسابی سنگ تموم گذاشته بودن و منو حرص دادن..
دخترا بلند شدنو با کمک من شروع کردیم به تدارک دیدن شام
میزو چیدیم و همگی سمتش رفتیم.
اینارو بگم حیفه جا بمونه دیگه.
روی میز دوباره بحث جنی و تهیونگ صورت گرفتو جنی یه بشقاب دوکبوکی ریخت روی لباس تهیونگ
تهیونگ هم که دنبال بهونه بود گرفت چنتا تو سر جنی زد
اینبار جین و جونگکوک با تهیونگ دعوا کردنو گفتن جنی رو نزن.
اخر سر منو نامجون بحثمون شد...
البته به درگیری نرسید ولی حسابی به همدیگه ریـ..دیم
فکر نکنم لازم باشه بگم
میدونم که میدونید استثنام ریـ.دن به بقیه هستو رو دست ندارم!
خلاصه...
غذارو تموم کردیم و سمت حال رفتیم
قرار شد یه فیلم ترسناک ببینیم و لذت ببریم
جاان اصن
مطمئن بودم امشب یکی از بهترین شب های زندگی منه!
کی باورش میشد یروزی منی که از درون شکسته بودم اینقدر خوشحال باشم!
عاشق فیلم ترسناک بودم
مثل همیشه وونا فاز بد دادو گفت میترسه ولی اینبار یه همدست هم داشت
جودی هم میترسید
با هر زوری بود راضیشون کردیم و نشستیم پای فیلم
اسم فیلم نمیدونم چی بود ولی آن چنان ترسناک نبود
210 لایک
#Season_two
#part_226
دست از فکرای الکیم برداشتم و یه ابمیوه از توی دیس برداشتم
رو به بقیه با خوشحالی گفتم
+بچها واقعا دمتون گرم خیلی وقت بود همچین خوشحالیی رو از ته دل نچشیده بودم خیلی، خیلی ممنون واقعا سوپرایز شدم؛ ممنونم.
همه جواب دادم
(خواهش میکنیم.. تولدتم مبارک)
حس خیلی خوبی داشتم
حس اینکه دیگه دارم به سن قانونی میرسم خیلی حس خوبی بود..
همیشه دوست داشتم این طعم رو بچشم!
بعد دادن هدیه های به شدت زیاد بچها که حسابی سنگ تموم گذاشته بودن و منو حرص دادن..
دخترا بلند شدنو با کمک من شروع کردیم به تدارک دیدن شام
میزو چیدیم و همگی سمتش رفتیم.
اینارو بگم حیفه جا بمونه دیگه.
روی میز دوباره بحث جنی و تهیونگ صورت گرفتو جنی یه بشقاب دوکبوکی ریخت روی لباس تهیونگ
تهیونگ هم که دنبال بهونه بود گرفت چنتا تو سر جنی زد
اینبار جین و جونگکوک با تهیونگ دعوا کردنو گفتن جنی رو نزن.
اخر سر منو نامجون بحثمون شد...
البته به درگیری نرسید ولی حسابی به همدیگه ریـ..دیم
فکر نکنم لازم باشه بگم
میدونم که میدونید استثنام ریـ.دن به بقیه هستو رو دست ندارم!
خلاصه...
غذارو تموم کردیم و سمت حال رفتیم
قرار شد یه فیلم ترسناک ببینیم و لذت ببریم
جاان اصن
مطمئن بودم امشب یکی از بهترین شب های زندگی منه!
کی باورش میشد یروزی منی که از درون شکسته بودم اینقدر خوشحال باشم!
عاشق فیلم ترسناک بودم
مثل همیشه وونا فاز بد دادو گفت میترسه ولی اینبار یه همدست هم داشت
جودی هم میترسید
با هر زوری بود راضیشون کردیم و نشستیم پای فیلم
اسم فیلم نمیدونم چی بود ولی آن چنان ترسناک نبود
210 لایک
- ۱۶.۶k
- ۱۴ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط