Gentlemanshusband

#Gentlemans_husband
#Season_two
#part_123


_ نگا کن اگه بخوای فضولی منو پیش پدرجون یا مادرجوت بکنی منم بهشون میگم چطور رفتاری داشتیو باید خودت جمعش کنی!

انگار که ترسیده باشه اروم سمتم اومد

_حق نداری بگیا.... منم چیزی نمیگم

دستمو جلو اوردم

قول؟

اروم دستو گرفتو تکونی داد

_قول!

با صدای مادر جون سرم سمتش برگشته شد

_بهبه پسر و دخترم خوب باهم کنار اومدن!

سری تکون دادم و دستم و از دست ناجون کشیدم بیرون

سمت مادر جون رفتم و  اروم دستمو روی
کمـ..رش گذاشتم

حالتون خوبه مادرجون؟

لبخندی به روم زد

_خو....

نامجون پرید وسط حرفشو گفت

_مگه میشه وقتی پسر عزیزش برگشته پیشش خوب نباشه هوم؟

مادرجون خندید و" خود شیرینی" نثار نامجون کرد.
حوصله کل کل با نامجون رو نداشتم.
بنابراین یه راس رفتم سمت اتاق مشترک منو جونگکوک....
در زدم ولی کسی جواب نداد
اروم وارد شدم دیدم هیچکس توی اتاق نیست
اخه چرا هروقت میخوام باهاش حرف بزنم پیداش نیست؟
کجا رفته این بَشَر
بی حوصله سمت پنجره اتاق رفتم دیدم اونو سلین و داداشش روی الاچیق کنار باغچه نشستن.
منو ول کردن تنهایی رفتن اونجا نشستن؟
دارم براشون
هوا امروز دوباره گرم شده بود.

155 لایک
دیدگاه ها (۳)

#Gentlemans_husband#Season_two#part_124کراپ تاپ همراه شومیز ...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_125داشتم بهشون نگاه میکر...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_122پوز خندی زدمو رو بهش ...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_121ادامه دادم_هرکاری کرد...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_200_چیزی گفتی؟ هوفی کشید...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_179_باید خیلی وقت پیش ای...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_270+مادر جون!! صدای خن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط