Gentlemanshusband

#Gentlemans_husband
#part_33


_سلام خوشگله خوبی؟

برای اینکه از شرشون خلاص شم بی اهمیت به جلو خیره شدم.
ولی پسرن دیگه! بیشتر تیکه پروندن عصبانی شدم؟ معلومه
با اخم براشون چشمو ابرو میومدم اه اه چندشا
رانندهه بازم لب زد:

_جون نگا چه جیگریه واسه خودش! نه؟

اجازه حرف زدن ندادم و رفتم رو دنده سلیطه بازی

+ گمشو اشغال هی هیچی نمیگم!!

و سعی کردم شیشه رو بالا بزنم ولی توی عصبانیت یا چی دکمه بالا بردن شیشه رو بین اون همه دکمه گم کردن
همینو کم داشتم!
پسری که روی صندلی شاگرد نشسته بود با لحن چندشی گفت

_جووون بـ/خورمت کوچولو این زبونتو از کجات میاری بیرون؟

و پست بندش یه چشمک بهم زد
چنتا فحـ..ش نثارش کردمو بالاخره شیشرو دادم بالا
ولی قبل از اینکه شیشرو کامل بدم بالا یه کاغذ پرت کردن داخل ماشین و میدونم که حدس زدین کاغذه چی بود!
شمارشون  عصبانی بودم دلم میخواست شمارشون رو سیو کنمو یه حالی ازشون بگیرم.. و چه نقشه های شومی براشون تو سرم نکشیدم!
گوشیمو برداشتمو شماره رو ذخیره کردم

از شانس بدم همین که دستم روی ذخیره شد جونگکوک اومد توی ماشین با اخم بهم زل زد
به تته پته افتاده بودم:

+ا.. ومدی؟
_کی بود؟
+کی، کی بود؟
_مسخره بازی درنیار اون ماشین کی بود داشتی باهاش حرف میزدی؟
+خب... خب چمیدونم یه مشت اسـ..کل بودن اومدن یه گو/هی خوردن و رفتن
_اها اومدن گفتن رفتن؟ بعد یه شماره یهویی به تو دادن توهم یهویی دیدیو برداشتی سیوش کردی اره؟
+ن..  من فقط برای...
_دهنتو ببند لیلی فقط هیچی نگو
+باور کن من فقط برای این برداشتم...
_گفتم ببندش

سرجام سـ..یخ شدم و از ترسش حرف دیگه ای به زبون نیاوردم.
چرا واقعا چرا همیشه منه بدبخت باید محکوم شم؟ چرا من همیشه مجرم میشم؟ 
ماشینو به حرکت دراورد.
به حدی سریع میروند که چشمامو از ترس بسته بودم مترسیدم؟
اره میترسیدم من از این مرد، از این خشمش میترسیدم.

که دیدم با یکی تماس گرفت

85 لایک
دیدگاه ها (۴)

#Gentlemans_husband#part_34_یونگی +جانم_کجایی؟ +دارم سوار ما...

#Gentlemans_husband#part_35چرا نمیفهمم شرایط کاملا فرق کرده!...

#Gentlemans_husband#part_32شاید الان داره با خودش میگه: " ای...

#Gentlemans_husband#part_31ناباور بهش زل زدم+ بدش به منخنثی ...

پارت ۶ ویو تهیونگ: سوار ماشین من شدیم که بریم خونه ی جنگکوک ...

چند شاتی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط