Gentlemanshusband
#Gentlemans_husband
#part_31
ناباور بهش زل زدم
+ بدش به من
خنثی بهم زل زد
_نمیدم
+جونگکوک نکن دیگه نامردیه یکیشو بده چقد خسیسی؟؟
_نه مطمئن باش به همین راحتی بهت نمیدمش، اما میتونی یه کار کنی
+زهر مارو نه
یه ادامسه خسیس! خب حالا...چه کاری...؟
_بیا ادامسو از دهنم در بیار.
+ چطوری با دست؟
قیافه متعجبشو بهم دوخت
_اسکلی چیزی هستی؟ با ل*بات من کمی ازشو میارم بیرون توهم بیا و با ل*بات برش دار، چطوره؟
+برو بابا! عمرا!
_ خوددانی
و شروع کرد به تق تق کردن با ادامس.. طعم اون ادامس به دلم نشسته بود حاضر بودم هرکاری کنم، ولی این زیاده روی بود.
بخاطر یه ادامس؟ از سگ کمترم این کارو بکنم
هنوز ماشین تو پارکینگ بود رو کردم به جونگکوک
+باشه اینکارو میکنم ولی توهم باید زیاد بیاریش بیرونا
نیشخندی زد
_اوکی باشه
کمی ازشو اورد بیرون و زد رو ترمز لبخند شرورانه ای هم رو لبش بود اینو میتونستم به وضوح ببینم.
جلو رفتم و فقط یکم با لــ..بش فاصله داشتم خواستم برم که برش دارم ولی صرف نظر کردم.
لیلی دیوونه شدی؟ به خودت بیا خواستم عقب گرد کنم که دستای جونگکوک رو پشت کلم احساس کردم
لب•هامو چسبوند به لب•هاش
همین جور با بهت بهش نگاه میکردم خالی از حس بودم خنثی..
طعم لب•هاش حتی از ادامسه هم بهتر بود لعنتی ، لعنتی!
چی دارم میگم؟
غرورم اجازه نمیداد ببـ•وسمش کنم
از لابلای لـبـ•هاش ادامسو قاپ زدم و ازش فاصله گرفتم بی مکث دستمو روی لـب•هام کشیدم تا مثلا پاک بشه
سر جام نشستم و کمربندو زدم
صدای خنده اروم و همین طور دلنشینش تو گوشم پیچید.
این مرد آدمو دیوونه میکرد و چه بلایی سر من که از قبل دیوونه بودم میاورد؟ نمیدونم.
میدونستم کارای جونگکوک به هیچ وجه از روی علاقه نیست.
به هرحال هرکی هم باشه دوست داره با زنش ازین کارا بکنه نه؟
از واژه زنش متنفر بودم از اینکه خودم قبول کرده بودم زنشم.. متنفر بودم اگه بهم علاقه داشت الان دو قلو زای*یده بودم..
خدا رحم کرده به اون ویکتوریا
خاک تو سرت لیلی خاک؛
یکی محکم زدم تو سرم تا از این افکار بیام بیرون.
با انجام اینکار جونگکوک بیچاره دو متر پرید هوا
میخواست چیزی بگه ولی نمیتونست فقط لـب•هاش عین ماهی بازو بسته میشد..
80 لایک
#part_31
ناباور بهش زل زدم
+ بدش به من
خنثی بهم زل زد
_نمیدم
+جونگکوک نکن دیگه نامردیه یکیشو بده چقد خسیسی؟؟
_نه مطمئن باش به همین راحتی بهت نمیدمش، اما میتونی یه کار کنی
+زهر مارو نه
یه ادامسه خسیس! خب حالا...چه کاری...؟
_بیا ادامسو از دهنم در بیار.
+ چطوری با دست؟
قیافه متعجبشو بهم دوخت
_اسکلی چیزی هستی؟ با ل*بات من کمی ازشو میارم بیرون توهم بیا و با ل*بات برش دار، چطوره؟
+برو بابا! عمرا!
_ خوددانی
و شروع کرد به تق تق کردن با ادامس.. طعم اون ادامس به دلم نشسته بود حاضر بودم هرکاری کنم، ولی این زیاده روی بود.
بخاطر یه ادامس؟ از سگ کمترم این کارو بکنم
هنوز ماشین تو پارکینگ بود رو کردم به جونگکوک
+باشه اینکارو میکنم ولی توهم باید زیاد بیاریش بیرونا
نیشخندی زد
_اوکی باشه
کمی ازشو اورد بیرون و زد رو ترمز لبخند شرورانه ای هم رو لبش بود اینو میتونستم به وضوح ببینم.
جلو رفتم و فقط یکم با لــ..بش فاصله داشتم خواستم برم که برش دارم ولی صرف نظر کردم.
لیلی دیوونه شدی؟ به خودت بیا خواستم عقب گرد کنم که دستای جونگکوک رو پشت کلم احساس کردم
لب•هامو چسبوند به لب•هاش
همین جور با بهت بهش نگاه میکردم خالی از حس بودم خنثی..
طعم لب•هاش حتی از ادامسه هم بهتر بود لعنتی ، لعنتی!
چی دارم میگم؟
غرورم اجازه نمیداد ببـ•وسمش کنم
از لابلای لـبـ•هاش ادامسو قاپ زدم و ازش فاصله گرفتم بی مکث دستمو روی لـب•هام کشیدم تا مثلا پاک بشه
سر جام نشستم و کمربندو زدم
صدای خنده اروم و همین طور دلنشینش تو گوشم پیچید.
این مرد آدمو دیوونه میکرد و چه بلایی سر من که از قبل دیوونه بودم میاورد؟ نمیدونم.
میدونستم کارای جونگکوک به هیچ وجه از روی علاقه نیست.
به هرحال هرکی هم باشه دوست داره با زنش ازین کارا بکنه نه؟
از واژه زنش متنفر بودم از اینکه خودم قبول کرده بودم زنشم.. متنفر بودم اگه بهم علاقه داشت الان دو قلو زای*یده بودم..
خدا رحم کرده به اون ویکتوریا
خاک تو سرت لیلی خاک؛
یکی محکم زدم تو سرم تا از این افکار بیام بیرون.
با انجام اینکار جونگکوک بیچاره دو متر پرید هوا
میخواست چیزی بگه ولی نمیتونست فقط لـب•هاش عین ماهی بازو بسته میشد..
80 لایک
- ۱۶.۵k
- ۲۰ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط