Gentlemanshusband

#Gentlemans_husband
#Season_two
#part_126


_بیا تو، چرا اینجا نشستی؟
_هیچی یکم.. یکم بی حوصله بودم

کمی مکث کردو دوباره پچ زد

_میخوای صحبت کنی؟

مطمئن بودم صحبت با جونگکوک حالمو خوب میکنه ولی با گفتن "خوبمی" بلند شدم
باهم وارد خونه شدیم
مادرجونو سلین داشتن سفره رو میچیدن
خواستم برم کمکشون که دیدم دیگه کار خاصی نمونده.
"بهتر"ی زمزمه کردم و سمت دستشویی رفتم
دست صورتمو شستم و با دستمال خشک کردم.....
داشتم شعر میخوندم و از دستشویی خارج میشدم.
همینکه پامو از دستشویی بیرون گذاشتم
یهو یکی از پشت هلم دادو محکم روی زمین پخش شدم
رو برگردوندم و عصبانیت به نامجون نگاه کردم که داشت از خنده رو به ترکیدن میرفت

_وای... قیافشووو ا....خی دلم برات سوخت!
+دهنتو ببند عو/ضی بیشـ/عور مگه کم داری؟ دلت کـ/تک میخاد ؟
_اینبار میبخشم که بهم گفتی عو/ضی ولی دفعه بعدی وجود نداره!
+مثلا چه غلطی میکنی؟ مچ پامو داغون کردی بیشـ..عور

_چه بهتر... یکم از در/د اون روز منو بچشی بد نیست!
+دلقک

سعی کردم بلند شم ولی مچ پام حسابی
در/د داشت.. زیر لب به جد اباد نامجون فحش میدادم.
بزور بلند شدم و لنگان لنگان سمت اشپزخونه رفتم.
با ورودم همه سرا سمتم چرخید
خواستم طبیعی جلوه بدم و لنگ نکنم ولی موفق نشدم.
پدرجون سوالی نگام کرد

_دخترم پات چی شده؟
+بی دقتی کردم و افتادم

نامجون پوزخندی زدو به ادامه غذاش پرداخت.
اروم صندلی رو عقب کشیدم و نشستم
بوی غذا دیوونم کرده بود
سریع یه بشقاب کشیدمو با غذا مشغول خوردن شدم.
بعد از 20 دقیقه از پشت میز بلند شدم و با تشکری سمت اتاقم رفتم
الهی نامجون بمیری بیام سر قبرت بر/ینم
عو/ضی بیشـ.عور

155 لایک
دیدگاه ها (۲)

#Gentlemans_husband#Season_two#part_127(چندساعت بعد)ساعت تقر...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_128بازم قفل موندم روشونن...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_125داشتم بهشون نگاه میکر...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_124کراپ تاپ همراه شومیز ...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_200_چیزی گفتی؟ هوفی کشید...

نام فیک: عشق مخفیPart: 37ویو ات*رفتم توی اتاقمو درو بستمو پش...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_228جونگکوک دستش دور بازو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط