Gentlemanshusband

#Gentlemans_husband
#Season_two
#part_127


(چندساعت بعد)

ساعت تقریبا 9 بود
وارد اتاق شدم
لباسام رو با یکی از تیشرتای جونگکوک و یه شلوار پارچه ای نازک تعویض کردم.
وارد گوشیم شدم
کلی پیام از طرف وونا داشتم
همشم داشت میگفت کجاییو چیکار کردی
به تک تک پیاماش جواب دادم و گوشیو کنار زدم.
داشتم سعی میکردم بخوابم که با یاداوری اینکه مسواک نزدم لعنتیی گفتم و بلند شدم.
مسواکم رو برداشتم و تند تند دندونامو مسواک زدم
و بعدشم دهنم رو شستم بیرون اومدم.

همینکه اومدم بیرون جونگکوک اومد داخل

دستمامو با استفاده از لباسم پاک کردم
بی تفاوت بهش
خسته خودمو روی تخت انداختم
لحظه ای
چشمام سر خورد سمتش
داشت دقیق جلوی صورتم لباسش رو تعویض میکرد!!
با اینکه داشتم توی بهت شنا میکردم
ولی همچنان چشمام قفل بد/ن
ورزیده اش بود (شلوارشو عوض نکردا منحر..فا)

یکم گذشت که با صداش به خودم اومدم

_کجایی؟

سرمو به طرفین تکون دادم

_ها چیه... هستم همینجام
_خوشت اومده
_بله؟
_انکار نکن فسقلی....میخوای دست بزنی؟
_چی داری با خودت شر ور میکنی؟ گمشو

صاف روبه روم ایستاد طوری که
سیـ.سـپکاش جلوی صورتم بود.
این چرا بد.نش اینقدر بی نقصه؟
اشاره ای بهشون کرد

_منظورم ایناس

155 لایک
دیدگاه ها (۹۰)

#Gentlemans_husband#Season_two#part_128بازم قفل موندم روشونن...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_129+خواهش... خواهش میکنم...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_126_بیا تو، چرا اینجا نش...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_125داشتم بهشون نگاه میکر...

#شب_خاص Part 24محافظت کنم...و...

فرار من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط