چند پارتی (درخاستی )
#جمهوری#اسلامی#ایران
+ای بابا ول کنین اینو اقا من اول اونو پیدا کردم
-ایش حوصله جر و بحث با تو رو ندارم بگیر فقط گمشو
شیشه رو داد دستم و قبل از اینکه بزاره چیزی بگم رفت ولی من با داد گفتم
+فکر کردی کی هستی مرتیکههههه
خیلی واضح معلوم بود که شنید ولی بیخیال تر از این حرف ها بود ..ولش کن برام مهم نیست رفتم سمت صندوق دار و خرید هارو حساب کردم و رفتم سمت خونه
زینگگگگ زینگگگ
ای بابا چرا اینا در و باز نمیکنن نکنه بدون من رفتن بیروننن
که در باز شد
میا :هی اشغال معلوم هست کجایییی
+ببخشیدددد توی فروشگاه با یک مرده بیشعور دعوام شد
میا:چرا
+هیچی شیشه سس منو برداشت منم شروع کردم به داد زدن که تسلیم شد و شیشه رو داد به خودم
میا : خیلی خوب بیا تووو
که یک خبری شد
+چی شده
کتمو بیرون آوردم و جلو در آویزون کردم بعدش پلاستیک های خرید و گذاشتم روی اپن و پیش بچه ها نشستم روی مبل
توی تلویزیون تصویر همون مردی که بود که توی فروشگاه دیدمش
+اععععع این همون بیشعوره اس
میا:هیس فقط گوش کن
توی اخبار داشتن میگفتن که این مرد یک گنج خیلی بزرگ توی خونه اش قایم کرده و هرکسی اونو بدزده دزد برتر این شهر میشه ماهم که از خدامون بود
میا:ا/ت نظرت چیههه
+من که پایه ام
آلما:شب بریم
+اره اره هرچی زودتر بهتر چون ممکنه یک دزد دیگه بره و اون از ما جلو بزنه
میا:ما باید ثابت کنیم که قدرت زن ها از مرد ها بیشتره
دستمو آوردم جلو که بچه ها هم دستاشون و گذاشتن روی دستم و هر سه باهم داد زدیم
(برای موفقیت)و دستامون و آوردیم بالا
باید برای شب آماده شم
راوی:دخترک قصه ما خوشحال که قراره یک دزد حرفه ای بشه ولی بی خر از تله ای که براش گذاشتن
+ای بابا ول کنین اینو اقا من اول اونو پیدا کردم
-ایش حوصله جر و بحث با تو رو ندارم بگیر فقط گمشو
شیشه رو داد دستم و قبل از اینکه بزاره چیزی بگم رفت ولی من با داد گفتم
+فکر کردی کی هستی مرتیکههههه
خیلی واضح معلوم بود که شنید ولی بیخیال تر از این حرف ها بود ..ولش کن برام مهم نیست رفتم سمت صندوق دار و خرید هارو حساب کردم و رفتم سمت خونه
زینگگگگ زینگگگ
ای بابا چرا اینا در و باز نمیکنن نکنه بدون من رفتن بیروننن
که در باز شد
میا :هی اشغال معلوم هست کجایییی
+ببخشیدددد توی فروشگاه با یک مرده بیشعور دعوام شد
میا:چرا
+هیچی شیشه سس منو برداشت منم شروع کردم به داد زدن که تسلیم شد و شیشه رو داد به خودم
میا : خیلی خوب بیا تووو
که یک خبری شد
+چی شده
کتمو بیرون آوردم و جلو در آویزون کردم بعدش پلاستیک های خرید و گذاشتم روی اپن و پیش بچه ها نشستم روی مبل
توی تلویزیون تصویر همون مردی که بود که توی فروشگاه دیدمش
+اععععع این همون بیشعوره اس
میا:هیس فقط گوش کن
توی اخبار داشتن میگفتن که این مرد یک گنج خیلی بزرگ توی خونه اش قایم کرده و هرکسی اونو بدزده دزد برتر این شهر میشه ماهم که از خدامون بود
میا:ا/ت نظرت چیههه
+من که پایه ام
آلما:شب بریم
+اره اره هرچی زودتر بهتر چون ممکنه یک دزد دیگه بره و اون از ما جلو بزنه
میا:ما باید ثابت کنیم که قدرت زن ها از مرد ها بیشتره
دستمو آوردم جلو که بچه ها هم دستاشون و گذاشتن روی دستم و هر سه باهم داد زدیم
(برای موفقیت)و دستامون و آوردیم بالا
باید برای شب آماده شم
راوی:دخترک قصه ما خوشحال که قراره یک دزد حرفه ای بشه ولی بی خر از تله ای که براش گذاشتن
- ۵.۷k
- ۱۸ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط