درخاستی (چند پارتی)

چراغ ها روشن شد
من روی کوله ای یکی بودم
یکم پاهمو تکون دادم که دم در گوشم گفت
-هیسس خرگوش کوچولو تو جایی به غیر از بغل من نداری
+مرتیکه غول ولم کننن
+آلماااا
آلما:زنده ام هنوز
+خوب خدارو شکر
آروم منو گذاشت زمین و به یک صندلی منو بست ماشاالله صندلی هاشونم مثل خودشون باکلاسن
پشت سرم آلما
یهو در باز شد
-شوگا این کیه؟
شوگا:نمی دونم داشت پیرز برق و از کجا می‌کند گیرش آوردم.تازه لباس هاشون هم مثل همه
ای خدا میا هم گرفتن اونم گذاشتم صندلی کناریم
کلا به شکل مثلث شده بودیم
همون غول اومد سمتم و ماسکو کند
چهره اش واضحه شد همون مرد تو سوپر مارکت بود
-تو....
+اره همون دختره ام
-جالب شد
وحشی شده بودم و مثل وحشیا زل زدم توی چشم هاش اونم وحشی تر از من
شوگا رفت سمت میا و ماسکشو در آورد
نامجون هم سمت آلما خلاصه که شکست خوردیم
+ببین ماکه چیزی ندزدیدیم پس بزار بریم
-نوچ نوچ مگه به همین سادگی .شما تا ابد پیش ما می مونید
+چرا انوقت ؟
-خوب پس ترجیح می‌دین به پلیس لوتون بدیم و طبق کتاب قانون اساسی اگه بیش از ۳۰تا دزدی انجام بدی به حبس ابد محکوم می‌شید ولی فکر کنم تعداد دزدی های شما بیشتر حالا به نظر خودتون به پلیس بگم بیان و شما رو ببرن زندان تا ابد یا اینجا مثل یک ملکه. زندگی کنید تا ابد؟!
نمی دونستم چی بگم
و گفتم