#Gentlemans_husband
#Season_two
#part_183


وقتی خونه خودمون بودیم از قبل برام 10 بسته خریده بودن کی خریده بود رو نمیدونم! و منم اصلا حواسم نبود بیارم اینجا!
یه شلوار گل گل پوشیدم
هنوز دو قدم برنداشته بودم که در.د رو توی شکمم احساس کردم
وااای باز شروع شد
همیشه وقتی پری..ود میشدم یکی از سخت ترین روزامو پشت سر میزاشتم

از شدت در.د صورتم جمع شد و
دستمو روش گذاشتم و کمی مالشش دادم
سر بلند کردم، یهو در باز شدو جونگکوک توی چارچوب در نمایان شد
وای اگه میفهمید چی؟
ابروم میرفت
دستمو سریع برداشتم و بهش زل زدم
پرسید

_چرا هول کرده پاشدی اومدی بالا؟

رومو ازش گرفتم و حالت قهر گفتم

+هیچی اصلا به تو چه

تک خنده ای کرد و سمتم اومد

_قهری؟
+برو اونطرف

خواستم از کنارش رد بشم که دوباره د.رد شدیدی توی شکمم احساس کردم
ناخدا گاه دستمو روش گذاشتم و کمی خم شدم

_چیشدی لیلی؟
+هیچی خوبم

هر قدمی که بر میداشتم یه نا.له اروم  از دهنم رها میشد
همنیکه به در رسیدم دستم توسط جونگکوک کشیده شد

_پریو//دی؟

چشمام چهارتا شد..
این از کجا فهمید!!!!!

+چی؟
_ببینمت

دوباره رومو ازش گرفتم
با دستش چونمو گرفت

_لیلی پریو//دی؟

ناچار سری به نشونه تایید تکون دادم
تک خنده ای کرد و با دستاش بازوهامو گرفت

_ چرا ازم خجالت میکشی فسقلی؟ اینکه یه چیز عادیه

از خجالت حتی نمیتونم توی چشماش نگاه کنم!
باید بهش میگفتم پـ.د ندارم
ولی زبونم یاری نمیکرد..
انگار خودش فکرمو خوند
که ازم پرسید:

_پ.د بهدا.شتی داری؟

اینبار توی چشماش نگاه کردم
خجالت بسه!

+ ندارم .. فقط چنتا دونه
_چرا زودتر بهم نگفتی؟ بیرون نیا در.دت بهتر شه برم بگم برات بخرن..

+نه جونگکوک

دروغه اگه بگم توی چشماش کلافگی و نگرانی رو نمیدیدم. یعنی برای من؟

200 لایک
دیدگاه ها (۱۸)

#Gentlemans_husband#Season_two#part_182یهو رفته رفته صورتش س...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_184_چیه باز+میشه خودت بر...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_181_بوی بهشت میدی!+ب.. ب...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_180_وقتی سوال میپرسم درس...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_220چند قدمی در ایستادمنم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط