#Gentlemans_husband
#Season_two
#part_181


_بوی بهشت میدی!
+ب.. بزار برم ولم کن

فکر کردم الان دوباره عصبی میشه ولی بر
خلاف تصورم لبخند بی جونی زدو گفت

_ببخشید خانوم کوچولو! نمیخواستم غرور
نازتو بزارم زیر پا! فکر کردم الکی به پرش
پریدی چون حس حسادتت گل کاشته..
+منم دارم درهمین مورد صحبت میکنم! تو..
_من چی خانوم کوچولو؟
+اصلا بهم اعتماد داری؟

کمی فکر کرد
خواست چیزی بگه ولی من زودتر گفتم

+اره... شاید ازدواجمون اجباری بوده و
هیچکدوم علاقه ای به همدیگه نداریم ولی
ولی انسانیت که داریم!.... من از وقتی با تو همخونه شدم دیگه فکرم جایی نرفت و بهت اعتماد کردم
شاید زده باشی زیر اعتمادم و شبی با چنتا خوابیده باشی
ولی من اینطوری نیستم نمیتونم به
خودم اجازه بدم بهت دروغ بگم... پس لطفاً، لطفا بهم اعتماد کن!

عمیق نگاهم کرد، خودمم از مظلومیت لحنم تعجب کردم.
با صدایی بم و خشدار لب زد..

_چشم

دلخور سری تکون دادم.
دستاشو جلو اورد نگران لب زد

_دیگه گریه هات برای چیه ؟ ببخشید دیگه فسقلی.. گریه نکن

کی این مرد اینقدر شیرین شد؟
اشکامو پاک کردم و دوباره تنها سری تکون دادم

_ از کجا میدونی دوست ندارم؟

جوری سرمو سمتش چرخوندم که مطمئنم صدای مهره های گـر.دنم بهش رسید!
چی گفت؟؟؟

+چی؟

اهی کشید

_هیچی.. بخواب شب‌بخیر

باشه منم هنوز باهات قهرم!
بیخیال پتورو بالا کشیدم و به سه نرسیده خوابم برد
صبح با خستگی فراوان بیدار شدم
نگاهی به گوشیم انداختم
ساعت11و نیم صبح!
بلند شدم دیدم جونگکوک توی اتاق نیستو قطعا بلند شده رفته..
سمت کمد رفتم
همینکه خواستم لباسمو دربیارم جونگکوک با یه حوله دور کمـ.رش از حموم بیرون اومد
جیغی کشیدم و دومتر پریدم هوا

_چته تو دختر؟
+واییی سکته کردم خب مثل ادم بیا دیگه عههه

لبشو گاز گرفت تا از خنده‌اش جلو گیری کنه.
لباسای راحتی که میخواستم بپوشم رو برداشتم و سمت حمام رفتم
اه اه چه وضعشه نامـو.صا! هروز هروز هی بیا حموم لباس عوض کن
غر غر کنام دوش آبو باز کردم
بهتره منم یه دوش بگیرم
یه حمام10مینی کردم و اومدم لباس بپوشم که
ت.نم خیس بود و اینجوری لباسام خیس میشد
سرکی بیرون کشیدم وقتی مطمئن شدم کسی نیست همراه لباسا پریدم بیرون

همینکه پریدم بیرون جونگکوک که روی تخت دراز کشیده بود رو دیدم
با دیدنش جیغ فرا بنفشی کشیدم
سریع نگاهشو از گوشیش گرفتو روی بد.نم قفل کرد
داشتم از خجالت رو به گریه میرفتم که یهو....

190 لایک
دیدگاه ها (۱۲۳)

#Gentlemans_husband#Season_two#part_183وقتی خونه خودمون بودی...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_182یهو رفته رفته صورتش س...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_180_وقتی سوال میپرسم درس...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_179_باید خیلی وقت پیش ای...

رمان بغلی من پارت ۴۷ارسلان: حله دیانا: آه آه فردا میخوای زن...

شوهر دو روزه. پارت ۸۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط