p
p18
بعد از اونهمه خنده، غذاها کمکم رسیدن. پاستاهای بخار کرده، نونهای سیر خوشبو، نوشیدنیهای رنگارنگ و دسرهای خوشگل.
جین – با چشمای گرد شده به دسرها نگاه میکرد:
– خدایا اینا همش سفارش تو بود ات؟
ات – لبخند زد، نگاهش هنوز بین ظرفها میچرخید:
– نه، کوک گفت فقط پاستا بخوریم، ولی من گفتم خوب بخوریم!
تهیونگ – با قاشق دسر توی دست، چشمهاش برق زد:
– اگه من یه روز ازدواج کنم، فقط یه دلیل داره... کسی که این دسر رو برام بیاره.
جیهوپ – با شیطنت زد به پهلویش:
– مگه از وقتی اون دختر توی استودیو دیدی، دیگه تصمیم نگرفته بودی ازدواج نکنی؟
یونگی – بدون اینکه نگاه کنه، خونسرد گفت:
– اون دختر تهیونگ بود یا دختر جادوگر شرک؟
همه – خندیدن، تهیونگ با لحن بچگونه:
– چرا همتون ضددل من شدین آخههه!
سو اه هم با لبخند کمرنگی غذا میخورد. از وقتی وارد شده بود، ات خیلی بهش توجه میکرد، سعی میکرد اون رو هم وارد جمع کنه.
ات – آروم خم شد سمت سو اه و گفت:
– کوک رو بخشیدی؟ یا هنوز داری تیکههاتو میچینی؟ 😏
سو اه – نگاهش کرد، آهی کشید:
– هنوزم نفهمیدم چی بین شما دوتا گذشته...
ات – سریع ولی آروم:
– هیچ چیز. ما فقط... رفیقیم. رفیقی که وقتی دنیاش خراب میشه، در خونهی اون یکی بازه.
سو اه – یه لحظه سکوت کرد، بعد لبخند کمرنگی زد:
– مثل تو واسه همه، نه؟
ات – دستشو گذاشت روی دست سو اه:
– واسه اونایی که برام مهمن، همیشه.
در همین لحظه، صدای جیهوپ بلند شد که موزیک رو پلی کرده بود و از تهیونگ خواست که بیاد وسط و برقصن. تهیونگ پرید وسط، دست جیمین رو هم کشید.
تهیونگ – بلند گفت:
– بیاید بالا، اینجا جشن آشتیه یا مجلس ختمه؟
جیهوپ – آهنگ رو بلند کرد:
– برقصیدددد! ✨
جین – با دهان پر:
– من فقط وقتی میرقصم که پاستا رو تا ته بخورم!
نامجون – با دستمال لبش رو تمیز کرد و آروم به ات گفت:
– هنوزم اون قدرت عجیبتو داری. همهجا رو زنده میکنی.
ادامش در کامنت
بعد از اونهمه خنده، غذاها کمکم رسیدن. پاستاهای بخار کرده، نونهای سیر خوشبو، نوشیدنیهای رنگارنگ و دسرهای خوشگل.
جین – با چشمای گرد شده به دسرها نگاه میکرد:
– خدایا اینا همش سفارش تو بود ات؟
ات – لبخند زد، نگاهش هنوز بین ظرفها میچرخید:
– نه، کوک گفت فقط پاستا بخوریم، ولی من گفتم خوب بخوریم!
تهیونگ – با قاشق دسر توی دست، چشمهاش برق زد:
– اگه من یه روز ازدواج کنم، فقط یه دلیل داره... کسی که این دسر رو برام بیاره.
جیهوپ – با شیطنت زد به پهلویش:
– مگه از وقتی اون دختر توی استودیو دیدی، دیگه تصمیم نگرفته بودی ازدواج نکنی؟
یونگی – بدون اینکه نگاه کنه، خونسرد گفت:
– اون دختر تهیونگ بود یا دختر جادوگر شرک؟
همه – خندیدن، تهیونگ با لحن بچگونه:
– چرا همتون ضددل من شدین آخههه!
سو اه هم با لبخند کمرنگی غذا میخورد. از وقتی وارد شده بود، ات خیلی بهش توجه میکرد، سعی میکرد اون رو هم وارد جمع کنه.
ات – آروم خم شد سمت سو اه و گفت:
– کوک رو بخشیدی؟ یا هنوز داری تیکههاتو میچینی؟ 😏
سو اه – نگاهش کرد، آهی کشید:
– هنوزم نفهمیدم چی بین شما دوتا گذشته...
ات – سریع ولی آروم:
– هیچ چیز. ما فقط... رفیقیم. رفیقی که وقتی دنیاش خراب میشه، در خونهی اون یکی بازه.
سو اه – یه لحظه سکوت کرد، بعد لبخند کمرنگی زد:
– مثل تو واسه همه، نه؟
ات – دستشو گذاشت روی دست سو اه:
– واسه اونایی که برام مهمن، همیشه.
در همین لحظه، صدای جیهوپ بلند شد که موزیک رو پلی کرده بود و از تهیونگ خواست که بیاد وسط و برقصن. تهیونگ پرید وسط، دست جیمین رو هم کشید.
تهیونگ – بلند گفت:
– بیاید بالا، اینجا جشن آشتیه یا مجلس ختمه؟
جیهوپ – آهنگ رو بلند کرد:
– برقصیدددد! ✨
جین – با دهان پر:
– من فقط وقتی میرقصم که پاستا رو تا ته بخورم!
نامجون – با دستمال لبش رو تمیز کرد و آروم به ات گفت:
– هنوزم اون قدرت عجیبتو داری. همهجا رو زنده میکنی.
ادامش در کامنت
- ۴.۱k
- ۲۵ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط