p
p17
ات سو اه رو حاظر کرده و برده بودتش توی رستورانو خودش جلوی در منتظر بقیه بود.
وقتی ات و اعضای بنگتن یکییکی وارد رستوران شدن، صدای خنده و هیجان بالا رفت. تهیونگ هنوز تو بغل ات بود و بقیه داشتن سر به سرش میذاشتن.
جیمین – با خنده:
– تای، بذارش زمین، ات دختره نه بالش سفری!
تهیونگ – ادا درآوردن:
– نه! منم دلم برای ات تنگ شده! هی یونگی، تو که هیچوقت بغلم نمیکنی!
یونگی – بیاحساس، همونطور که به منوی روی میز نگاه میکرد:
– چون وقتی بغلت میکنم زود گریهت میگیره.
جیهوپ – بلند میخنده:
– یخ زدی یونگس. میخوای یه پتو بیاریم بندازیم روت؟
ات – با خنده، دستش رو روی شونه تهیونگ گذاشت:
– بذار من برم بشینم کنار نامجون، اگه نه تا فردا میخوای بغلم کنی.
تهیونگ بالاخره ولش کرد ولی با حالت قهر نشست کنار جیمین.
نامجون – با احترام ولی شیطنت در چشمهاش:
– هنوز اون حس "رئیس جمع" بودن ازت نرفته ات.
ات – چشمک میزنه:
– هنوزم وقتی وارد میشم یه «واو» میشنوم، پس فکر کنم نه!
جیهوپ – با جدیت نمایشی:
– بچهها، رسمی اعلام میکنم: ات هنوزم قلب همهی افتر پارتیهاست!
جین – مثل همیشه استاد بازی با غذاهاش، با صدای بلند:
– فقط بگید قراره پاستا بیاد، چون من واسه اون اومدم نه شماها.
چ
کوک – از ته میز، با صدایی بلند ولی نرم:
– چون ات هوس کرده بود. گفتم همه پاستا بخوریم، دلش خواسته بود.
همه برگشتن سمت کوک.
سو اه نگاهش کرد، اما چیزی نگفت. فقط لبخند ریزی زد و سرشو پایین انداخت.
تهیونگ – با کنجکاوی:
– ات، تو هوس کردی یا کوک بهونهتو کرده واسه دهنخودش؟ 😏
ات – شونه بالا میندازه، با خونسردی:
– من فقط گفتم دلم غذای گرم میخواد، نمیدونستم این بشر قرار میز شامو اختصاصی کنه.
جیمین – رو به کوک، با خنده شیطون:
– هی جونگی، تو کی شدی اینقدر حساس به هوسهای ات؟
کوک – با لبخند ولی کمی خجالت کشیده:
– من فقط... میدونم چی خوشحالش میکنه.
یونگی – بلند ولی بیاحساس:
– کسی از سو اه پرسیده چی خوشحالش میکنه یا نه؟
سکوت کوتاهی میز رو گرفت.
ات سریع سر حرف رو عوض کرد.
ات – رو به جین:
– هی، بالاخره اون غذای مخصوصی که تو یوتیوب نشون میدادی رو یاد گرفتی درست کنی یا هنوز با توستر میجنگی؟
جین – با افتخار:
– من الان یه سرآشپزم. حتی نامزد من قبول کرده که من بهتر از مامانش غذا درست میکنم. 😌
ادامش در کامنت
ات سو اه رو حاظر کرده و برده بودتش توی رستورانو خودش جلوی در منتظر بقیه بود.
وقتی ات و اعضای بنگتن یکییکی وارد رستوران شدن، صدای خنده و هیجان بالا رفت. تهیونگ هنوز تو بغل ات بود و بقیه داشتن سر به سرش میذاشتن.
جیمین – با خنده:
– تای، بذارش زمین، ات دختره نه بالش سفری!
تهیونگ – ادا درآوردن:
– نه! منم دلم برای ات تنگ شده! هی یونگی، تو که هیچوقت بغلم نمیکنی!
یونگی – بیاحساس، همونطور که به منوی روی میز نگاه میکرد:
– چون وقتی بغلت میکنم زود گریهت میگیره.
جیهوپ – بلند میخنده:
– یخ زدی یونگس. میخوای یه پتو بیاریم بندازیم روت؟
ات – با خنده، دستش رو روی شونه تهیونگ گذاشت:
– بذار من برم بشینم کنار نامجون، اگه نه تا فردا میخوای بغلم کنی.
تهیونگ بالاخره ولش کرد ولی با حالت قهر نشست کنار جیمین.
نامجون – با احترام ولی شیطنت در چشمهاش:
– هنوز اون حس "رئیس جمع" بودن ازت نرفته ات.
ات – چشمک میزنه:
– هنوزم وقتی وارد میشم یه «واو» میشنوم، پس فکر کنم نه!
جیهوپ – با جدیت نمایشی:
– بچهها، رسمی اعلام میکنم: ات هنوزم قلب همهی افتر پارتیهاست!
جین – مثل همیشه استاد بازی با غذاهاش، با صدای بلند:
– فقط بگید قراره پاستا بیاد، چون من واسه اون اومدم نه شماها.
چ
کوک – از ته میز، با صدایی بلند ولی نرم:
– چون ات هوس کرده بود. گفتم همه پاستا بخوریم، دلش خواسته بود.
همه برگشتن سمت کوک.
سو اه نگاهش کرد، اما چیزی نگفت. فقط لبخند ریزی زد و سرشو پایین انداخت.
تهیونگ – با کنجکاوی:
– ات، تو هوس کردی یا کوک بهونهتو کرده واسه دهنخودش؟ 😏
ات – شونه بالا میندازه، با خونسردی:
– من فقط گفتم دلم غذای گرم میخواد، نمیدونستم این بشر قرار میز شامو اختصاصی کنه.
جیمین – رو به کوک، با خنده شیطون:
– هی جونگی، تو کی شدی اینقدر حساس به هوسهای ات؟
کوک – با لبخند ولی کمی خجالت کشیده:
– من فقط... میدونم چی خوشحالش میکنه.
یونگی – بلند ولی بیاحساس:
– کسی از سو اه پرسیده چی خوشحالش میکنه یا نه؟
سکوت کوتاهی میز رو گرفت.
ات سریع سر حرف رو عوض کرد.
ات – رو به جین:
– هی، بالاخره اون غذای مخصوصی که تو یوتیوب نشون میدادی رو یاد گرفتی درست کنی یا هنوز با توستر میجنگی؟
جین – با افتخار:
– من الان یه سرآشپزم. حتی نامزد من قبول کرده که من بهتر از مامانش غذا درست میکنم. 😌
ادامش در کامنت
- ۲.۴k
- ۲۵ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط