#Gentlemans_husband
#Season_two
#part_192
دستامو به هم کوبیدم وسمت بقیه رفتم
اول کمی نشستیم تا با هوا سازگاری پیدا کنیم و بعد شامو بخوریم
جنی به هر دری میزد که یه بلایی سر تهیونگ بیاره و تهیونگ با طعنه اذیتش میکرد
+بهبه بهبه این ایده خوب مال کدوم مغزی بود؟
نامجون با غرورگفت:
_کی میتونه جز کیم نامجون باشه؟؟؟؟
اوقی کشیدم
+حالم بهم خورد با ایده از خودت گو//ه تر
با تموم شدن حرفم بچها همه پقی زدن زیر خنده
یکی از کوسن هایی که اونجا انداخته بودنو توی دستم گرفتم باهاش بازی میکردم
بعد ده مین که سفره رو کامل چیدیم نشستیم دور سفره
بوی غذا دیوونم کرده بود!
انگار بقیه هم حـ..س منو داشتن چون مثل قحطی زده ها به غذا حمله کردن
(چند مین بعد)
غذامو دیگه کامل نوش کرده بودم
اما اون حجمی که خورده بودم باعث سنگینیم شده بود
برای اینکه سر شب سردرد نگیرم باید یه چیز گاز دار میخوردم، و چی بهتر از نوشابه؟
رو کردم به جونگکوک
چون کنار نوشابه نشسته بود
(در اصل نوشابه کنارش بود)
+جونگکوک میشه بدی من این نوشابه رو؟
_باشه ولی یه شرط داره
با تعجب بهش زل زدم
شرط؟ برای نوشابه؟
+شرط؟ چه شرطی؟
صداشو کمی پایین اورد
_یه ب..وس بده
جیغ خفه ای کشیدم و لـ..ب پایینمو به دندون گرفتم
مطمئن بودم رنگم رو به سرخی رفته.
به پدرجون و مادر جون اشاره ای کردم و سرمو به نشونه تاسف تکون دادم
جیسو اهمی کردم و با خنده اروم پچ زد:
_جونگکوک تو نوشابه رو بهش بده امشبم از خجالتت در میاد
جونگکوک اروم خندیدو نوشابه رو سمتم گرفت
دست بردم ازش بگیرم ولی سفت گرفته بودو امکانش وجود نداشت!
چشم غره ای نثارش کردم، به حالت قهر رومو ازش گرفتم
+اصلا نمیخوام برش گردون
_بیا.. بگیر دارم باهات شوخی میکنم... بگیر دیگه
+گفتم که نمیخوام
200 لایک
#Season_two
#part_192
دستامو به هم کوبیدم وسمت بقیه رفتم
اول کمی نشستیم تا با هوا سازگاری پیدا کنیم و بعد شامو بخوریم
جنی به هر دری میزد که یه بلایی سر تهیونگ بیاره و تهیونگ با طعنه اذیتش میکرد
+بهبه بهبه این ایده خوب مال کدوم مغزی بود؟
نامجون با غرورگفت:
_کی میتونه جز کیم نامجون باشه؟؟؟؟
اوقی کشیدم
+حالم بهم خورد با ایده از خودت گو//ه تر
با تموم شدن حرفم بچها همه پقی زدن زیر خنده
یکی از کوسن هایی که اونجا انداخته بودنو توی دستم گرفتم باهاش بازی میکردم
بعد ده مین که سفره رو کامل چیدیم نشستیم دور سفره
بوی غذا دیوونم کرده بود!
انگار بقیه هم حـ..س منو داشتن چون مثل قحطی زده ها به غذا حمله کردن
(چند مین بعد)
غذامو دیگه کامل نوش کرده بودم
اما اون حجمی که خورده بودم باعث سنگینیم شده بود
برای اینکه سر شب سردرد نگیرم باید یه چیز گاز دار میخوردم، و چی بهتر از نوشابه؟
رو کردم به جونگکوک
چون کنار نوشابه نشسته بود
(در اصل نوشابه کنارش بود)
+جونگکوک میشه بدی من این نوشابه رو؟
_باشه ولی یه شرط داره
با تعجب بهش زل زدم
شرط؟ برای نوشابه؟
+شرط؟ چه شرطی؟
صداشو کمی پایین اورد
_یه ب..وس بده
جیغ خفه ای کشیدم و لـ..ب پایینمو به دندون گرفتم
مطمئن بودم رنگم رو به سرخی رفته.
به پدرجون و مادر جون اشاره ای کردم و سرمو به نشونه تاسف تکون دادم
جیسو اهمی کردم و با خنده اروم پچ زد:
_جونگکوک تو نوشابه رو بهش بده امشبم از خجالتت در میاد
جونگکوک اروم خندیدو نوشابه رو سمتم گرفت
دست بردم ازش بگیرم ولی سفت گرفته بودو امکانش وجود نداشت!
چشم غره ای نثارش کردم، به حالت قهر رومو ازش گرفتم
+اصلا نمیخوام برش گردون
_بیا.. بگیر دارم باهات شوخی میکنم... بگیر دیگه
+گفتم که نمیخوام
200 لایک
- ۲۰.۵k
- ۲۵ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط