نام فیک: عشق مخفی
Part: 25



ویو جیمین*
هوففف میدونستم سر شغلم چنین ریسکی رو قبول نمیکنه خب حقم داره..اون خواهر ناتنیم هست و منم برادر ناتنیش اگرم بخواد قبول کنه مادر و پدرمون نمیزارن*
باید ی فکر اساسی بکنم اما قبلش باید مطمئن باشم که حسش نسبت به من همون حسی هست که من بهش دارم....*
رفتم پایین. دیدم سنا پیشش هست و دارن با همدیگه حرف میزنن*
س. با جیمین صحبت کردی؟
ات. اوهوم*داشت غذا میخورد*
س. خب چیشد؟
ات. چی چیشد؟
س. مگه نمیخواستی بدونی شغلش چیه و اونم شرط گذاشت..؟
تعجب کردم. سنا اینارو از کجا میدونه؟ *
نکنه اونموقعی که داشتم با ات حرف میزدم سنا بیدار بوده و همه رو شنیده؟؟*
یا اینکه جاسوس دارم توی خونم یا اومده جاسوسی...حتما اومده جاسوسی.!*
داشتم فکر میکردم که دیدم ات با ناراحتی پاشد و داشت از پله ها میرفت بالا*
وااا سنا بهش چی گفت که اینجوری شد؟حواسم نبود که بفهمم چی داشتن بهم میگفتن*
ولی باید حواسم بیشتر به سنا جمع کنم احتمالا جاسوسی منو داره میکنه اما اون خواهر دوستمه.. ولی به هرحال باید بفهمم قضیه چیه؟ یا داداشش میدونه یا نمیدونه؟؟ *
اومدم برم سمتش که دیدم گوشیش زنگ خورد اومد جواب بده که منو دید و هلش شد سلام کرد و سریع رفت توی اتاقش*



لایک: ۲۸
کامنت: ۳۲

☆ممنون میشم حمایتم کنید☆
دیدگاه ها (۳۱)

نام فیک: عشق مخفیPart: 26ویو سنا*ات که رفت بالا گوشیم زنگ خو...

نام فیک: عشق مخفیPart: 27ویو سنا*باید به دال خبر بدم و بگم ک...

نام فیک:عشق مخفیPart: 24ویو ات*ات. بغل کی افتادم من..؟ *زیر ...

نام فیک:عشق مخفیPart: 23ویو ات*توی فکر بودم اصلا نمیفهمیدم ا...

نام فیک:عشق مخفیPart: 20ویو جیمین*ساعت ۱ شب بود رسیدم خونه. ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط