نام فیک: عشق مخفی
Part: 27



ویو سنا*
باید به دال خبر بدم و بگم که دو روز دیگه از پیش جیمین میرم...*
به دال زنگ زدم*
بعد از سه تا بوق خوردن بالاخره جواب داد*
س. سلام*اروم
د. سلام*جدی
س. چطوری؟ *اروم
د. چیشده؟ *جدی
س. دوروز دیگه از پیش جیمین میرم*اروم
د. برای چی؟ *جدی
س. یوجین میاد دنبالم...
د. خب بگو نیاد باید بیشتر بمونی اونجاا*عصبی
س. خب من چیکار کنم نمیتونم بیشتر بمونم الان نزدیک یکماه که اینجا هستم
د. به من مربوط نیست باید برام ازش ی اتو گیر بیاری*جدی
س. ی اتو ازش گیر اوردم ولی شک دارم..
د. خب چیه؟
س. خواهرش
د. خواهرش؟ *تعجب
س. اره خواهر ناتنیش. اینجوری که من فهمیدم ات خواهر ناتنی جیمین به جیمین ی حس دیگه ای داره
د. یعنی چه حسی؟
س. یعنی به چشم برادر بهش نگا نمیکنه
د. خب؟
س. بدردت نخورد؟
د. جیمین چی؟جیمین هم بهش علاقه داره..؟
س. نمیدونم ولی خب روی خواهرش حساسه و البته فکر کنم اونم یجورایی به ات حسایی داره
د. خوبه*پوزخند
س. خب پس من میرم خونم وقتی که داداشم اومد دنبالم
د. باشه*قطع کرد*
س. یاااا پسره ی بی ادب بلد نیست خدافظی کنه*خودمو پرت کردم روی تخت*



لایک: ۲۷
کامنت: ۳۰

☆ممنون میشم حمایتم کنید☆
دیدگاه ها (۳۹)

نام فیک: عشق مخفیPart: 28فلش بک به دو روز بعد*ویو جیمین*یوجی...

نام فیک: عشق مخفیPart: 29د. باشه بگوجی. بهش مشکوک شدم فکر می...

نام فیک: عشق مخفیPart: 26ویو سنا*ات که رفت بالا گوشیم زنگ خو...

نام فیک: عشق مخفیPart: 25ویو جیمین*هوففف میدونستم سر شغلم چن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط