Gangster Mafia Masseur part : ۴۸
اون این طوری نیست
اون یه دختر پر شور و آتشین و داغه که هیچ چیز مزخرف و کصشعری درونش وجود نداره
من در این یه روز لعنتی با اون چیکار کردم؟
به احترام درد شکمم به جلو خم شده ام به پله هایی که به اتاق خواب ما منتهی میشه نگاه می کنم
هلن همین الان یه سینی شام برای رزیتا برداشت اون باید در طبقه پایین با من غذا بخوره
کنارم نشسته باشه و بخنده به چهار هزار سوالی که در مورد زندگی قبل از امروزش دارم درباره دوست داشتن ها و بدشانسی هاش پاسخ بده باید جلوی شومینه عشق بازی کنیم و برای آینده برنامه ریزی کنیم.
در عوض...فکر می کنم هر شانسی برای خوشبختی رو از بین برده ام
قرار نبود این اتفاق بیفته من دقیقا به چیزی که میخوام رسیدم اون در امانه و الان خطری تهدیدش نمیکنه
من دقیقا اون چیزی رو که میخوام گرفتم
و اون چیز رزیتا بود
اون مالِ منه
من رزیتا رو طوری چیده ام که نتونه علیه من مورد استفاده قرار بگیره یا حواس منو به اشتباه منحرف کنه
من هر شانسی برای آسیب پذیر بودن رو از بین برده ام و حذف کردم
پس چرا احساس می کنم که قلبم از جا کنده شده و ریش ریش و پاره پاره شده؟
٪ هی رئیس!
کمی چرخیدم تا متوجه بشم یکی از نگهبانان مستقر جلوی در جین رو به خونه راه داده از زمان آوردن
رزیتا به خونه تعداد مردان مستقر در بیرون سه برابر شده و من در فکر اضافه کردن بیشتر هستم
برای دور نگه داشتن دشمنم؟
یا اینکه اونو درون عمارت خودم نگه دارم؟
یا عیسی من تبدیل به زندانبان شدم
جایگزین چیه؟ اجازه بدم که همسر مین یونگی
مثل یه فرد عادی توی خیابون های بوستون قدم بزنه؟
اون یه فرد معمولی نیست اون قلب منه. روحِ من
جون لعنتی من
جین در حالی که قسمتی از روزنامه ی توی دستش رو به جلوی پاهاش می کوبونه و ضربه میزنه با تردید ازم سوال میپرسه: × آم.... رئیس؟
به سختی آب دهنم رو قورت میدم
_ هی مرد
لبخندم اجباری میشه و تقریباً بالفاصله لبخندم پژمرده میشه.
_ سودوکو، درسته؟
روی کاناپه میفتم و انگشت شستم رو توی حدقه چشمم فرو می کنم.
_کجا گیر کردی؟
کنارم می نشینه
× مشکلی پیش اومده؟
شروع به تکذیب کردن و انکار میکنم ولی به سادگی میگم: _آره
× ولی.....
لحنش نشون دهنده سردرگمی اونه.
× تو می تونی هر چیزی رو اصلاح کنی
_ از اعتمادت به خودم ممنونم جین ، اما نمیدونم میتونم این مشکل رو برطرف کنم یا نه
اون منتظر توضیحه و من می دونم که چقدر از افرادی که اونو توی گفتگوهای بزرگسالان کنار میذارن متنفره چون که اون یکیه، بنابراین من به زور کلمات رو از دهنم بیرون میکشم.
_این راجع به رزیتاعه خیلی سخت خیلی سریع عاشقش شدم و بعد... تنها چیزی که بهش فکر میکردم از دست دادنش بود پس کاری رو که لازم بود
انجام دادم تا مانع از دست دادن اون بشم همیشه اما فکر می کنم به هر حال ممکنه اونو از دست داده باشم بازدمی خشن دهنم رو ترک میکنه
_ گاییدم اینو من برای اون وحشتناک بودم هیچ راهی وجود نداره که اون هنوز منو دوست داشته باشه من این احساس رو کُشتم
جین برای چند لحظه ای ساکته
× بهش گفتی که متاسفی؟
_ عذرخواهی اینو قطع نمی کنه
× تو هنوز باید تلاش کنی
به روی پاهام می ایستم و با قدم هایی دور میشم و جلوی پنجره می ایستم
_ اگه مطمئن نباشم که مایل به تغییر تصمیمم هستم عذرخواهی چه فایده ای داره؟
× این طوری نیست
با خندهای بیمعنی و تلخ به طرفش میچرخم
_حرفی باقی نذار و خویشتن داری نکن، هر چیزی که باید بگی رو بگو جین
جین شونه ای بالا می اندازه
× تو هیچوقت بهم دروغ نمیگی پس منم بهت دروغ نمیگم
سرم رو واسه تایید تکون میدم
_ فقط نمیدونم راهی برای خوشحالی هر دوی ما وجود داره یا نه، اون یه زندگی عادی می خواد و این تنها چیزیه که من نمی تونم به اون بدم
× تو خودت عادی تصمیم میگیری، روزی که همدیگه رو ملاقات کردیم اینو توی زمین بازی بهم گفتی به یاد اوردی؟ من بهت گفتم که مردم با من طوری رفتار نمی کنن که انگار من یه آدم عادی هستم و تو گفتی:
"جین ، تو خودت عادی تصمیم بگیر"
باهاش روبرو میشم و به اون نگاه میکنم و به لبه پنجره تکیه میدم
_واقعا؟
سلام به عزیزان گلم ۱۰۰۰ تایی شدنمون مبارک اینم از پارت هدیه لایک و کامنت بزارید حمایت کنید حتما روح نباشید
اون یه دختر پر شور و آتشین و داغه که هیچ چیز مزخرف و کصشعری درونش وجود نداره
من در این یه روز لعنتی با اون چیکار کردم؟
به احترام درد شکمم به جلو خم شده ام به پله هایی که به اتاق خواب ما منتهی میشه نگاه می کنم
هلن همین الان یه سینی شام برای رزیتا برداشت اون باید در طبقه پایین با من غذا بخوره
کنارم نشسته باشه و بخنده به چهار هزار سوالی که در مورد زندگی قبل از امروزش دارم درباره دوست داشتن ها و بدشانسی هاش پاسخ بده باید جلوی شومینه عشق بازی کنیم و برای آینده برنامه ریزی کنیم.
در عوض...فکر می کنم هر شانسی برای خوشبختی رو از بین برده ام
قرار نبود این اتفاق بیفته من دقیقا به چیزی که میخوام رسیدم اون در امانه و الان خطری تهدیدش نمیکنه
من دقیقا اون چیزی رو که میخوام گرفتم
و اون چیز رزیتا بود
اون مالِ منه
من رزیتا رو طوری چیده ام که نتونه علیه من مورد استفاده قرار بگیره یا حواس منو به اشتباه منحرف کنه
من هر شانسی برای آسیب پذیر بودن رو از بین برده ام و حذف کردم
پس چرا احساس می کنم که قلبم از جا کنده شده و ریش ریش و پاره پاره شده؟
٪ هی رئیس!
کمی چرخیدم تا متوجه بشم یکی از نگهبانان مستقر جلوی در جین رو به خونه راه داده از زمان آوردن
رزیتا به خونه تعداد مردان مستقر در بیرون سه برابر شده و من در فکر اضافه کردن بیشتر هستم
برای دور نگه داشتن دشمنم؟
یا اینکه اونو درون عمارت خودم نگه دارم؟
یا عیسی من تبدیل به زندانبان شدم
جایگزین چیه؟ اجازه بدم که همسر مین یونگی
مثل یه فرد عادی توی خیابون های بوستون قدم بزنه؟
اون یه فرد معمولی نیست اون قلب منه. روحِ من
جون لعنتی من
جین در حالی که قسمتی از روزنامه ی توی دستش رو به جلوی پاهاش می کوبونه و ضربه میزنه با تردید ازم سوال میپرسه: × آم.... رئیس؟
به سختی آب دهنم رو قورت میدم
_ هی مرد
لبخندم اجباری میشه و تقریباً بالفاصله لبخندم پژمرده میشه.
_ سودوکو، درسته؟
روی کاناپه میفتم و انگشت شستم رو توی حدقه چشمم فرو می کنم.
_کجا گیر کردی؟
کنارم می نشینه
× مشکلی پیش اومده؟
شروع به تکذیب کردن و انکار میکنم ولی به سادگی میگم: _آره
× ولی.....
لحنش نشون دهنده سردرگمی اونه.
× تو می تونی هر چیزی رو اصلاح کنی
_ از اعتمادت به خودم ممنونم جین ، اما نمیدونم میتونم این مشکل رو برطرف کنم یا نه
اون منتظر توضیحه و من می دونم که چقدر از افرادی که اونو توی گفتگوهای بزرگسالان کنار میذارن متنفره چون که اون یکیه، بنابراین من به زور کلمات رو از دهنم بیرون میکشم.
_این راجع به رزیتاعه خیلی سخت خیلی سریع عاشقش شدم و بعد... تنها چیزی که بهش فکر میکردم از دست دادنش بود پس کاری رو که لازم بود
انجام دادم تا مانع از دست دادن اون بشم همیشه اما فکر می کنم به هر حال ممکنه اونو از دست داده باشم بازدمی خشن دهنم رو ترک میکنه
_ گاییدم اینو من برای اون وحشتناک بودم هیچ راهی وجود نداره که اون هنوز منو دوست داشته باشه من این احساس رو کُشتم
جین برای چند لحظه ای ساکته
× بهش گفتی که متاسفی؟
_ عذرخواهی اینو قطع نمی کنه
× تو هنوز باید تلاش کنی
به روی پاهام می ایستم و با قدم هایی دور میشم و جلوی پنجره می ایستم
_ اگه مطمئن نباشم که مایل به تغییر تصمیمم هستم عذرخواهی چه فایده ای داره؟
× این طوری نیست
با خندهای بیمعنی و تلخ به طرفش میچرخم
_حرفی باقی نذار و خویشتن داری نکن، هر چیزی که باید بگی رو بگو جین
جین شونه ای بالا می اندازه
× تو هیچوقت بهم دروغ نمیگی پس منم بهت دروغ نمیگم
سرم رو واسه تایید تکون میدم
_ فقط نمیدونم راهی برای خوشحالی هر دوی ما وجود داره یا نه، اون یه زندگی عادی می خواد و این تنها چیزیه که من نمی تونم به اون بدم
× تو خودت عادی تصمیم میگیری، روزی که همدیگه رو ملاقات کردیم اینو توی زمین بازی بهم گفتی به یاد اوردی؟ من بهت گفتم که مردم با من طوری رفتار نمی کنن که انگار من یه آدم عادی هستم و تو گفتی:
"جین ، تو خودت عادی تصمیم بگیر"
باهاش روبرو میشم و به اون نگاه میکنم و به لبه پنجره تکیه میدم
_واقعا؟
سلام به عزیزان گلم ۱۰۰۰ تایی شدنمون مبارک اینم از پارت هدیه لایک و کامنت بزارید حمایت کنید حتما روح نباشید
- ۱۱.۰k
- ۲۹ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط