Gangster Mafia Masseur part : ۵۰

• - - - - - ⑅ - - - - - •
_ رزیتا _
من خوش شانس بودم که با یه مچ پیچ خورده فرار کردم
ولی مچ پاهام مثل جهنم درد میکنه مردی که زیر پنجره من نگهبان ایستاده بود اما با تشکر از زمان‌بندی قرن وقتی حرکت کردم اون داشت شاشیدنش رو تموم میکرد
منظورم از حرکت به خطر انداختن جون و دست و پاهام برای آزادی با پرتاب کردن کون سرسخت و کله شقم از پنجره طبقه سوم به پایینه
یعنی من این کار رو دوباره انجام خواهم داد؟
البته
در حالی که لنگان لنگان از خونه دور میشم و با مچ پای آسیب دیده ام دارم راه میرم، قطعاً گرهی در گلوم وجود داره چون که با آسیب ضربانیام در سریع ترین زمان ممکن از خونه دور میشم و توی درختان لبه و حاشیه مُلک مین در جستجوی شکافی در دروازه میشم
توی دلم میگم
《 زودی باش، زودی باش 》
من وقت زیادی ندارم شکی ندارم که یونگی متوجه میشه که من به زودی گُم شدم و ...
صدای فریادش رو میشنوم: _ رزیتا!
صدای غرش یونگی شب رو درهم میشکنه توی یه حرکت ناگهانی و دفاعی خودم رو روی زمین میندازم و سرم رو روی زمین میندازم چون به نظر یه انفجار میاد
ناراحتی و بدبختی آشکار اون اشکهای داغ رو توی چشمام جمع میکنه و هق‌هق و گریه رو از دهنم خارج میکنه تلاش برای بلند شدن و حرکت کردن ادامه داره صدای هلن رو توی سرم میشنوم که میگه اون به خاطر خشونت بزرگ شده
این تلاشیه که بلند بشم و حرکت کنم
یونگی قلب خوبی داره اما شانسش برای چیزی جز یه رئیس بی رحم و وحشی مافیا نیست بهش فرصتی داده نشده تا چیزی جز یه گنگستر خشن و بیرحم مافیا باشه
من هنوز میتونم پوستش رو زیر انگشتانم حس کنم و ضربان قلبش رو توی گوشم بشنوم
موقعی که بهم گفت《عاشقتم》 موقعی که بهم گفت 《 فقط به من بچسب، که فقط مالِ من باش و با من وقت بگذرون》
این آخرین باریه که اینو از دهن اون میشنوم
میدونم دیگه هیچوقت قلبم مثل قبل نمیشه
از جام بلند میشم و جلو میرم و اشک‌های توی چشمانم جاری میشن قرار نبود این طور باشه قرار نبود اینطور باشه به حرکت ادامه بده
هیچ جایی در کنار دروازه خروجی وجود نداره و من دارم با ادامه یافتن به دنبال یکی از اونا وقت رو تلف
میکنم رفتن به یه دروازه با هفت متر فاصله با قوزک پای آسیب دیده آسون نیست، اما هیچ انتخابی ندارم
یونگی برای من میاد افرادش احتمالا دنبال من میان و منو پیدا میکنن و اگه از دروازه عبور نکنم و از این خونه تا یه دقیقه دیگه خارج و دور نشم دوباره توی قفس طلایی خودم که توش انتخابی ندارم باز خواهم گشت
یه شاخه آویزان کوچولو روی یکی از درختان نزدیک دروازه پیدا می کنم و از جام می پرم و اونو گرفته و پاهام رو تا جایی که می تونم بالا میندازم و به بالا تاب میدم و بالای دروازه رو می گیرم
بعدش دستانم رو بالاتر بردم بالاتر، بالاتر، بالاتر از شاخه تا اینکه بتونم زانوهام رو روی در نگه دارم و
خودمو با ناله‌ای از تلاش بیرون میکشم و به روی پیاده رو میپرم
درد قوزک پام باعث میشه تا دید من به طور لحظه‌ای تاریک و تیره و تار بشه و من تلو تلو میخورم، اما به دویدن ادامه میدم تا جایی که بتونم به سمت نزدیکترین ماشین پارک شده حرکت کنم
سوار ماشین کسی شدن اونم توی جاده و کسی که نمیشناسمش هیچ تصمیم خوبی نیست اما من گزینه کمی دارم
توی دلم میگم :
《 خواهش میکنم یه زن یا یه پیرمرد مهربون باشه 》
وقتی به قسمت مسافر ماشین میرسم و معلوم میشه که راننده توس صندلی قسمت راننده نشسته با خیال راحت و آرامش توی اتومبیلش فرو میرم
با التماس میگم:
+ میشه منو با ماشینت تا یه جایی برسونی؟ خواهش میکنم؟ فقط به نزدیکترین ایستگاه قطاری... یا اتوبوس
وقتی مرد بهم لبخندی میزنه صدام به تدریج محو میشه

های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید حتما
دیدگاه ها (۷)

Rosaline

Gangster Mafia Masseur part : ۵۱

Gangster Mafia Masseur part : ۴۹

Gangster Mafia Masseur part : ۴۸

فراتر از مدرسه

Gangster Mafia Masseur part : ۵۵

My month پارت⁶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط