Gangster Mafia Masseur part : ۴۹
× آره تو هم یه زندگی عادی نداشتی درسته؟ همه میدونستن که تو کی هستی یه مین
در حالی که خاطرات روی سطح ذهنم میان زمزمه میکنم:
_ نمیخواستم که یه مین باشم، میخواستم به جای نشستن توی جلسات با پدرم با سران مافیا فوتبال بازی کنم و به مجالس رقص برم به جای دیدن اون که داره مذاکره می کنه یا ضربه به کسی میزنه یا درد و جراحت رو به کسی وارد میکنه اما حدس میزنم...نمیدونم فکر کنم که اون فقط بهم توی این کار و رئیس مافیا بودن فشار داد و فشار داد و منو به این کار سوق داد تا من دیگه نمیخواستم چیزی رو ببینم و منتظر چیزی باشم به جز چیزی که اون پیشنهاد داده بود این زندگی رو
سردی و تکیه های یخ درونم رو داشت می برید
_یا مسیح من تبدیل به پدرم شدم
جین خرخر می کنه
× نه، اینجوری نیست
_آره من به چیزی که رزیتا می خواست هیچ اهمیت لعنتی ندادم نه؟ من فقط به اون گفتم که قراره چطوری باشه چه اون اینو دوست داشته باشه چه نه
پدرت فقط دوست داشت مسئول باشه رئیس تو میخواستی اونو ایمن نگه داری
_من اونو در امان نگه خواهم داشت مهم نیست که چی باشه من این قدرت رو در دستهام دارم. اوه یا مسیح...
دستام رو روی صورتم می کشم
_اگه اتفاقی برای اون بیفته من خواهم مُرد اما ناراحتی اون ممکنه اول منو بکُشه باید تلاش کنم و اینو درست کنم باید مصالحه ای وجود داشته باشه
× تو درباره وضعیت طبیعی خودت تصمیم میگیری
در حالی که با یه حرکت سریع و به سرعت از اتاق نشیمن به سمت پله ها حرکت می کنم میگم:
_هی، ممنونم جین من الان دو برابر بهت بدهکارم میتونم چک کردن این سودوکو رو واسه بعدا موکول کنم؟ من الان باید از زنم عذرخواهی کنم
جین در حال حاضر به سمت در میره زبونش در گوشه دهنشه و در حالی که داره میره پازل توی دستش رو بررسی می کنه
× حتما رئیس
وقتی از پلهها بالا میرفتم به ذهنم میرسه که هلن نیم ساعت پیش سینی رو به طرف اتاق رزیتا برد.
چرا اینقدر طول میکشه که دوباره بیاد پایین؟ شاید اون داره به دختر من دلداری میده؟ این احتمال که میخوام وارد اتاق بشم و رزیتا رو در آغوش هلن در حال گریه کردن پیدا کنم درونم رو تکون میده و داغون میکنه
به محض اینکه به راهرو رفتم دستم رو به طرف دستگیره در بردم صدا میزنم:
_ رزیتا ؟
در رو باز میکنم و به داخل قدم میذارم
_ رزیتا من متاسفم....
این دیگه چه کوفتیه؟
با احساس ناامیدی فزاینده تمام جزئیات صحنه روبرم رو به یکباره میبینم
هلن رو با کمربند روپوش من به میله تخت بسته ان پنجره بازه
رزیتا هیچ جا دیده نمیشه
÷ متاسفم یونگی من نتونستم جلوی اونو بگیرم......
_ اون رفته؟
لعنتی
کلمات از من خارج میشن
_اون چطور به طرز کوفتی از اینجا بیرون اومد؟ ما سه طبقه بالا هستیم
هلن رنگ پریده به نظر می رسه
÷ اون پ.... پرید
غرش از گلوم بالا میره و مثل رگبار گلوله از توی گلوم بیرون می زنه وقتی خودم رو به سمت پنجره پرتاب می کنم روی پوستم یخ تشکیل میشه
از اون چه پیدا خواهم کرد وحشت دارم
یا عیسی یا عیسی
اون ممکنه صدمه دیده باشه ممکنه که مُرده باشه میتونه در تلاش برای فرار از دست من خودکشی کنه
نه نه نه
وقتی چیزی زیر پنجره نمیبینم تسکین و آسایش منو تحت تأثیر قرار میده
به این معنیه که اون زنده ست اما برای چه مدت؟ اون بدون محافظت از اینجا بیرون میره
درست وسط یه جنگ خیابونی بین مافیا راه میره
چیزی که اون از این خبر نداره
گ*ایی*دم اینو
ما هنوز تلافی نکردیم اما امروز به خاطر حمله مافیای اوت فیت نیویورک به من این به این معنیه که هنوز اونا رو نکُشتم
اون حر*و*م ز*اده ها هنوز بیرون هستن و اگه دیده باشن که رزیتا خونه منو ترک میکنه رزیتا هدف قرار خواهد گرفت اونو می دزدن
من این کار رو کردم من گوش نکردم
لعنتی
من عشق زندگیم رو به طرز لعنتی از بین بردم
سرم رو از پنجره به بیرون میبرم و بلند فریاد میکشم
_ رزیتا!
های گایز اینم از پارت جدید شما رو با این پارت تنها میزارم لایک و کامنت بزارید حمایت فراموش نشه
در حالی که خاطرات روی سطح ذهنم میان زمزمه میکنم:
_ نمیخواستم که یه مین باشم، میخواستم به جای نشستن توی جلسات با پدرم با سران مافیا فوتبال بازی کنم و به مجالس رقص برم به جای دیدن اون که داره مذاکره می کنه یا ضربه به کسی میزنه یا درد و جراحت رو به کسی وارد میکنه اما حدس میزنم...نمیدونم فکر کنم که اون فقط بهم توی این کار و رئیس مافیا بودن فشار داد و فشار داد و منو به این کار سوق داد تا من دیگه نمیخواستم چیزی رو ببینم و منتظر چیزی باشم به جز چیزی که اون پیشنهاد داده بود این زندگی رو
سردی و تکیه های یخ درونم رو داشت می برید
_یا مسیح من تبدیل به پدرم شدم
جین خرخر می کنه
× نه، اینجوری نیست
_آره من به چیزی که رزیتا می خواست هیچ اهمیت لعنتی ندادم نه؟ من فقط به اون گفتم که قراره چطوری باشه چه اون اینو دوست داشته باشه چه نه
پدرت فقط دوست داشت مسئول باشه رئیس تو میخواستی اونو ایمن نگه داری
_من اونو در امان نگه خواهم داشت مهم نیست که چی باشه من این قدرت رو در دستهام دارم. اوه یا مسیح...
دستام رو روی صورتم می کشم
_اگه اتفاقی برای اون بیفته من خواهم مُرد اما ناراحتی اون ممکنه اول منو بکُشه باید تلاش کنم و اینو درست کنم باید مصالحه ای وجود داشته باشه
× تو درباره وضعیت طبیعی خودت تصمیم میگیری
در حالی که با یه حرکت سریع و به سرعت از اتاق نشیمن به سمت پله ها حرکت می کنم میگم:
_هی، ممنونم جین من الان دو برابر بهت بدهکارم میتونم چک کردن این سودوکو رو واسه بعدا موکول کنم؟ من الان باید از زنم عذرخواهی کنم
جین در حال حاضر به سمت در میره زبونش در گوشه دهنشه و در حالی که داره میره پازل توی دستش رو بررسی می کنه
× حتما رئیس
وقتی از پلهها بالا میرفتم به ذهنم میرسه که هلن نیم ساعت پیش سینی رو به طرف اتاق رزیتا برد.
چرا اینقدر طول میکشه که دوباره بیاد پایین؟ شاید اون داره به دختر من دلداری میده؟ این احتمال که میخوام وارد اتاق بشم و رزیتا رو در آغوش هلن در حال گریه کردن پیدا کنم درونم رو تکون میده و داغون میکنه
به محض اینکه به راهرو رفتم دستم رو به طرف دستگیره در بردم صدا میزنم:
_ رزیتا ؟
در رو باز میکنم و به داخل قدم میذارم
_ رزیتا من متاسفم....
این دیگه چه کوفتیه؟
با احساس ناامیدی فزاینده تمام جزئیات صحنه روبرم رو به یکباره میبینم
هلن رو با کمربند روپوش من به میله تخت بسته ان پنجره بازه
رزیتا هیچ جا دیده نمیشه
÷ متاسفم یونگی من نتونستم جلوی اونو بگیرم......
_ اون رفته؟
لعنتی
کلمات از من خارج میشن
_اون چطور به طرز کوفتی از اینجا بیرون اومد؟ ما سه طبقه بالا هستیم
هلن رنگ پریده به نظر می رسه
÷ اون پ.... پرید
غرش از گلوم بالا میره و مثل رگبار گلوله از توی گلوم بیرون می زنه وقتی خودم رو به سمت پنجره پرتاب می کنم روی پوستم یخ تشکیل میشه
از اون چه پیدا خواهم کرد وحشت دارم
یا عیسی یا عیسی
اون ممکنه صدمه دیده باشه ممکنه که مُرده باشه میتونه در تلاش برای فرار از دست من خودکشی کنه
نه نه نه
وقتی چیزی زیر پنجره نمیبینم تسکین و آسایش منو تحت تأثیر قرار میده
به این معنیه که اون زنده ست اما برای چه مدت؟ اون بدون محافظت از اینجا بیرون میره
درست وسط یه جنگ خیابونی بین مافیا راه میره
چیزی که اون از این خبر نداره
گ*ایی*دم اینو
ما هنوز تلافی نکردیم اما امروز به خاطر حمله مافیای اوت فیت نیویورک به من این به این معنیه که هنوز اونا رو نکُشتم
اون حر*و*م ز*اده ها هنوز بیرون هستن و اگه دیده باشن که رزیتا خونه منو ترک میکنه رزیتا هدف قرار خواهد گرفت اونو می دزدن
من این کار رو کردم من گوش نکردم
لعنتی
من عشق زندگیم رو به طرز لعنتی از بین بردم
سرم رو از پنجره به بیرون میبرم و بلند فریاد میکشم
_ رزیتا!
های گایز اینم از پارت جدید شما رو با این پارت تنها میزارم لایک و کامنت بزارید حمایت فراموش نشه
- ۱۲.۲k
- ۳۰ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط