#Gentlemans_husband
#Season_two
#part_168


تشکری ازش کردیم و رفت
رزی گفت

_احیانا الـ.کل که نداره!

نامجون لب زد

_نه اگه الکـ.ل داشت کلی برنامه دنبال خانواده در میومد..
همین آبیوه بهتره

کم کم داشت یخ دخترا باز میشد و میگفتن و میخندیدن
البته که نامجون و لیلی فقط به هم دیگه
میر.یدن!
اگه جلوشو نمیگرفتیم تا الان مو توی سر هم نزاشته بودن
جنی و تهیونگ جوری با هم رفتار میکردن که اگه یه غریبه ای اینجا بود میگفت قطعا اینا دشمن خو/نیه همن!
قطعا بهش میگفتی نبابا اینا خواهر برادر همدیگه ان باور نمیکرد
تهیونگ رو به جنی گفت

_واییی جنی تو خودت شبیه عروس
مر.ده بودی اومدی ارایش کردی شبیه هشت پا شدی.
حالمو به هم زدی

جنی از پشت میز بلند شد و سمت تهیونگ اومد

_چه زری زدی؟ نهه چه زرییی زدییی
_ گفتم شبیه عرو...

هنوز حرفش تموم نشده بود که جنی یکی کوبوند تو دهنش
همه با تعجب بهش نگاه میکردیم
تهیونگ بدبخت دست کمی از ما نداشت
دستش روی دهنش بودو با چشمایی که اندازه غار شده بودن به جنی نگاه میکرد
جنی لبخند پیروز مندانه ای زدو اومد بره که تهیونگ سمتش خیز برداشت
جنی هم جیغ فرابنفشی کشید و اومد پشت من قایم شد

_وااییی جونگکوک ترو خدا نزاری منو بزنه
+جنی ترو جدت دعواتون رو روی سر من پیاده نکنین

تهیونگ همینطور داشت نزدیکش میشد

_ لیلی نزار کاری با من داشته باشههه!

ناچار دست جنی رو گرفتم و سمت خودم کشیدمش
رو به تهیونگ گفتم

+کاریش نداشته باش!

185 لایک
دیدگاه ها (۳)

#Gentlemans_husband#Season_two#part_169_جونگکوک جون تو رو ند...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_170دیگه کسی روی صندلیا ن...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_167نیم ساعتی به همین منو...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_166 لینا فکر نمیکنی داری...

پارت:۴ The Promise in the Graveyard

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط