lasting song part : 5
عمل آشنا کردن در حال شکوفا کردن منشیهای بخش خصوصی هم به همون اندازه دانشکده قدیمی بودند این یه محاسبه زمانی و تاریخی غلط و بیگانگی با زمان بود که باید با درشکه همه چیز کرایه میشد و چراغ هایی که توی شهر هنوز باقی مونده بودن شکل به هشدار دهنده خطر به خودشون گرفته بودن در یکی از هتل های بزرگتر که خانم های جوان رو نشون میدهند و به اونها اجازه میدهند که به نوعی ثرمتندان رو ببیند و اونها رو اغوا کنند اگه لازم باشه باید افراد نیرومند تر و ثروتمندتری رو اغوا کنن که ازشون انتظار میره برای اونها کار کنند و خب این بعد از اولین ترم دانشگاه برای اونها یک چیز رو به ضعف و متزلزل هست مثل یک برده که باید از مانع ها و پیچ و خمیدگی ها ارابه و واکنش رو به سمت خودش بکشونه و حملش کنه مثل یک ستاره ک داره به افول و زوالش نزدیک میشه
اون با این فکر به خودش لرزید و کری توی به هتل بزرگ و یا کوچک بدون شک سردرگم شده بود مثل یک موش صحرایی توی خیابون پیکادلی لندن گیر افتاده بود
┈─┈──┈𔘓┈──┈─┈
_فلش بک به شانزده سالگیاش_
اینجا بزرگ به نظر میرسید و کریستینا با بهترین لباس آبی ای که پوشیده بود خودنمایی میکرد بعد وقتی فهمید که انتظار چنین کاری رو نداره خیالش راحت شد که اون پشت یک میز پر از ضیافت و بلند بشینه که در اون بوفه هم وجود داشته باشه و نتونه به خاطر خجالتی بودنش حرف هم بزنه حیرتش بیشتر میشد که اگه به گفتگوی خوب هم داشته باشه......خوب اینجوری امید بخشم میشه با این همه اون هیچ دوست واقعی در دانشگاه و یا چند تن از آشنایان رو هم نداشت در حالی که اون بیش از پیش به درون خودش فرو میرفت اونا از اون دور میشدند و اون رو به سرعت ترک میکردند اینو توی دل خودش احساس میکرد در حالی که خودش رو برای هر چیزی آماده میکرد دوست داشت خودش رو به نزدیک ترین دیوار و حصار نزدیک کنه و اونجا در امان بمونه....یک غریزه واسه بقا
* این اولین باریه که توی این مهمونی هستی؟
کریستینا با چشمهای سپاسگذار و قدر دان به مو مشکی ای با چشمان نسبتا حیرت انگیز سبزی که به اون نزدیک شده بود و لیوان شرابی به دستش داده بود نگاه کرد
+ آره این مهمونی مال تو نیست ؟ اوه متاسفم تو توی این دانشگاه نیستی
چشمهاش باز موقتا به پیراهن ابریشمی کرمی رنگ اون که با کفشش ست و تنظیم کرده بود و موهای مرتب و آرایش شده حرفه ای اون دوخته شد. همه دخترها سخت بودند اما نمیتونستند از چنین دختری که روبروش قرار گرفته بود فرار کنند
* من توی این دانشگاهم
دختره خندید و لیوان شراب دوم رو از روی میز برداشت پیشخدمت از کنارش گذشت و گفت
* این سومین باریه که من این کار رو کردم من عمدا شکست میخورم ! توی دانشگاه بودن و کار کردن در هر روز و بابام که همه پول ها رو پرداخت میکنه.....اون نمیتونست کمتر از این اهمیت بده علاوه بر این همیشه یک فرصت هایی هست که اگه کارت خودت رو با دقت بازی کنی موفق میشی تو شوهر خیلی خوبی گیرت میاد اخه یک جورایی خیلی معصوم میخوری دفعه سوم شانس آوردم البته امیدوارم
اون لیوان خودش رو برای سلامتی بلند کرد و عمیق نوشید کری در اصل به جز یک جرعه کم که با نداشتن اعتماد به نفس و کمرویی بود چیزی ننوشیده بود جرعه ای که نوشیدنش تقریبا نزدیک بوده خفه اش کنه
+ من از نگاه خیلی هاشون خوشم نمیاد فکر نمیکنم که بتونم تصور کنم برای اونها کار کنم اون ها خیلی به هم خیره میشن فکر کنم اونها میدونند که من از یه کشور دیگه اومدم و خیلی مناسب اینجا نیستم
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید حتما روح نباشید
اون با این فکر به خودش لرزید و کری توی به هتل بزرگ و یا کوچک بدون شک سردرگم شده بود مثل یک موش صحرایی توی خیابون پیکادلی لندن گیر افتاده بود
┈─┈──┈𔘓┈──┈─┈
_فلش بک به شانزده سالگیاش_
اینجا بزرگ به نظر میرسید و کریستینا با بهترین لباس آبی ای که پوشیده بود خودنمایی میکرد بعد وقتی فهمید که انتظار چنین کاری رو نداره خیالش راحت شد که اون پشت یک میز پر از ضیافت و بلند بشینه که در اون بوفه هم وجود داشته باشه و نتونه به خاطر خجالتی بودنش حرف هم بزنه حیرتش بیشتر میشد که اگه به گفتگوی خوب هم داشته باشه......خوب اینجوری امید بخشم میشه با این همه اون هیچ دوست واقعی در دانشگاه و یا چند تن از آشنایان رو هم نداشت در حالی که اون بیش از پیش به درون خودش فرو میرفت اونا از اون دور میشدند و اون رو به سرعت ترک میکردند اینو توی دل خودش احساس میکرد در حالی که خودش رو برای هر چیزی آماده میکرد دوست داشت خودش رو به نزدیک ترین دیوار و حصار نزدیک کنه و اونجا در امان بمونه....یک غریزه واسه بقا
* این اولین باریه که توی این مهمونی هستی؟
کریستینا با چشمهای سپاسگذار و قدر دان به مو مشکی ای با چشمان نسبتا حیرت انگیز سبزی که به اون نزدیک شده بود و لیوان شرابی به دستش داده بود نگاه کرد
+ آره این مهمونی مال تو نیست ؟ اوه متاسفم تو توی این دانشگاه نیستی
چشمهاش باز موقتا به پیراهن ابریشمی کرمی رنگ اون که با کفشش ست و تنظیم کرده بود و موهای مرتب و آرایش شده حرفه ای اون دوخته شد. همه دخترها سخت بودند اما نمیتونستند از چنین دختری که روبروش قرار گرفته بود فرار کنند
* من توی این دانشگاهم
دختره خندید و لیوان شراب دوم رو از روی میز برداشت پیشخدمت از کنارش گذشت و گفت
* این سومین باریه که من این کار رو کردم من عمدا شکست میخورم ! توی دانشگاه بودن و کار کردن در هر روز و بابام که همه پول ها رو پرداخت میکنه.....اون نمیتونست کمتر از این اهمیت بده علاوه بر این همیشه یک فرصت هایی هست که اگه کارت خودت رو با دقت بازی کنی موفق میشی تو شوهر خیلی خوبی گیرت میاد اخه یک جورایی خیلی معصوم میخوری دفعه سوم شانس آوردم البته امیدوارم
اون لیوان خودش رو برای سلامتی بلند کرد و عمیق نوشید کری در اصل به جز یک جرعه کم که با نداشتن اعتماد به نفس و کمرویی بود چیزی ننوشیده بود جرعه ای که نوشیدنش تقریبا نزدیک بوده خفه اش کنه
+ من از نگاه خیلی هاشون خوشم نمیاد فکر نمیکنم که بتونم تصور کنم برای اونها کار کنم اون ها خیلی به هم خیره میشن فکر کنم اونها میدونند که من از یه کشور دیگه اومدم و خیلی مناسب اینجا نیستم
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید حتما روح نباشید
- ۷.۵k
- ۰۳ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط