lasting song part : 7
در عوض اون چشم هاش رو واسش تنگ کرده بود و کریستینا ناگهان یکه خورد و متعجب شد اون نگاهش رو به سرعت برگردوند ولی به صورت نصفه چرخید طوری که به صورت اتفاقی دوباره به اون ها نگاه میکرد برای یه لحظه عجیب ترین احساس بر اون چیره شده بود و قلب کریستینا مثل یه ساعت شنی تند تند تپیده بود اون دوباره با احتیاط لیوان مشروب توی دستش رو امتحان کرد یه کمش رو نوشید و سعی کرد از مزه تلخشخفه نشه با این حال چهره اش یه خوردهای جمع شد و انزجار توی صورتش آشکار بود. الان اون حتی بیشتر به دام افتاده بود چون که حتی با احساس امنیت هم نمیتونست به دوربرش نگاه کنه اون محتاطانه سرش رو بلند کرد و به نظر میرسید که یکی یا دو نفر دارن میان تا باهاش حرف بزنن اگه طرفش می اومدند نمیدونست که چی بگه و هیچ ایده ای در اینمورد نداشت و از خودش پرسید که آیا اون میتونه به سادگی و بدون هیچ جلب توجهی از این مهمونی بیرون بره و به پشت آپارتمان یک خوابه خودش که فقط یه اتاق خواب داشت برگرده یا نه؟
_هیچ فایده ای نداره که خودت رو توی دیوار قایم کنی و درونش فرو بری چراغ ها پیش از حد روشن هستن دیر یا زود کسی متوجه میشه که تو فقط یک تیکه از قابکاری روی دیوار نیستی.
صدای عمیق و سرگرم کننده اون که دور تا دور سرش می چرخید و چشمهایی که به همون اندازه مایه تفریح رئیس شرکت الکترونیک جئون بود.
+ اوه، من سعی نمیکنم که اینجور کاری کنم من...من فقط اینجا وایسادم
_از هر لحظه احمقانه اون نفرت داشتی و ناراحت بودی ولی یک خورده بیش از حد تمایل به اینجا بودن و دید زدن من هم داشتی?
لحن تمسخر آمیزی توی صداش موج میزد که کریستینا رو نا امید کرد...قطعا اون رو ترسونده بود...و کریستینا بهش نگاه میکرد گویی که میخواست از اون خواهش و التماس کنه از این خونه و مهمونی بیرون بره
+ من.... من قبلا هیچوقت همچین چیزی رو ندیده بودم. متاسفانه نمیتونم که توی ازدحام و شلوغی مردم روشن و واضح صحبت کنم شاید من شجاعت انجام این کار رو بعد از مدتی به دست بیارم.
_خدا نکنه!
کریستینا میدید که چشمانش قهوه ای نوعی رنگ گرم و رنگ عسل تیره ای بود که توی چشمهاش رگه های طلایی رنگ هم داشت اون چشم ها گرما و روشنایی رو به تاریکی چهره نسبتا خشن و خشکش اورده بود
کریستینا قبلا توی زندگیش هیچوقت با اینجور مردی صحبت نکرده بود....خوشتیپ، مطمئن از خودش و با اعتماد به نفس که یک رشته درخشان طلایی توی موهای تیره قهوه ای رنگش دیده میشد
_میدونی که بهم خیره شدی؟
لبهای جونگکوک از خوشی و سرگرمی به هم میخوردن، همچنان که مستقیم و عمیق به چشمهای آبی رنگش نگاه میکرد
اون رو به وحشت انداخت و جرعه ای از نوشیدنی الکلیش رو نوشید قبل از اینکه الکل حلقش رو بسوزونه، لبهاش رو به هم فشرد. با این حال، اون نوشیدنی رو خورده بود و ماهرانه لیوانش رو روی سینی پیشخدمت نسبتا آزار دهنده گذاشته بود
_ برام یه لیموناد با یخ بیار
پیشخدمته قبل از اینکه ببینه چه کسی صحبت میکنه یه نگاهی به اطراف انداخت
٪ بله ، آقای جئون ، یک لحظه دیگه
اون هوشمندانه ناپدید شد و جونگکوک سیگار برگش رو بین دندون های قویش چسبوند و اون رو با فندک باریک طلاییش روشن کرد. ساعت مچی اون هم جنسش طلا ، نفیس و گرون قیمت بود. کریستینا تحت تاثیر این نمایش فرومایه ثروت قرار گرفت. حتی پیراهن اون هم باید قیمت دار و یه هزینه هنگفت داشته باشه...
_تو باز دوباره خیره شدی
جونگکوک با شعله های آتشفندکش داشت نگاهش میکرد و کریستینا مثل یه گل وحشی سرخ شد و با عجله نگاهش رو برگردوند
+ متاسفم فکر میکنم علتش این باشه که من یک دختر دهاتی و ساده لوحم
_ که اینطور منتعجب کردم حالا دیگه ما راز تو رو کاملا محرمانه نگه میداریم ولی به درستی روی خودت برچسب زدی ، اسمت چیه?
+ کریستینا کریستینا استوارت
_ عصر بخیر خانم استوارت من جئون جونگکوکم
های گایز اینم پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید روح نباشید واقعا زشته عزیزان
_هیچ فایده ای نداره که خودت رو توی دیوار قایم کنی و درونش فرو بری چراغ ها پیش از حد روشن هستن دیر یا زود کسی متوجه میشه که تو فقط یک تیکه از قابکاری روی دیوار نیستی.
صدای عمیق و سرگرم کننده اون که دور تا دور سرش می چرخید و چشمهایی که به همون اندازه مایه تفریح رئیس شرکت الکترونیک جئون بود.
+ اوه، من سعی نمیکنم که اینجور کاری کنم من...من فقط اینجا وایسادم
_از هر لحظه احمقانه اون نفرت داشتی و ناراحت بودی ولی یک خورده بیش از حد تمایل به اینجا بودن و دید زدن من هم داشتی?
لحن تمسخر آمیزی توی صداش موج میزد که کریستینا رو نا امید کرد...قطعا اون رو ترسونده بود...و کریستینا بهش نگاه میکرد گویی که میخواست از اون خواهش و التماس کنه از این خونه و مهمونی بیرون بره
+ من.... من قبلا هیچوقت همچین چیزی رو ندیده بودم. متاسفانه نمیتونم که توی ازدحام و شلوغی مردم روشن و واضح صحبت کنم شاید من شجاعت انجام این کار رو بعد از مدتی به دست بیارم.
_خدا نکنه!
کریستینا میدید که چشمانش قهوه ای نوعی رنگ گرم و رنگ عسل تیره ای بود که توی چشمهاش رگه های طلایی رنگ هم داشت اون چشم ها گرما و روشنایی رو به تاریکی چهره نسبتا خشن و خشکش اورده بود
کریستینا قبلا توی زندگیش هیچوقت با اینجور مردی صحبت نکرده بود....خوشتیپ، مطمئن از خودش و با اعتماد به نفس که یک رشته درخشان طلایی توی موهای تیره قهوه ای رنگش دیده میشد
_میدونی که بهم خیره شدی؟
لبهای جونگکوک از خوشی و سرگرمی به هم میخوردن، همچنان که مستقیم و عمیق به چشمهای آبی رنگش نگاه میکرد
اون رو به وحشت انداخت و جرعه ای از نوشیدنی الکلیش رو نوشید قبل از اینکه الکل حلقش رو بسوزونه، لبهاش رو به هم فشرد. با این حال، اون نوشیدنی رو خورده بود و ماهرانه لیوانش رو روی سینی پیشخدمت نسبتا آزار دهنده گذاشته بود
_ برام یه لیموناد با یخ بیار
پیشخدمته قبل از اینکه ببینه چه کسی صحبت میکنه یه نگاهی به اطراف انداخت
٪ بله ، آقای جئون ، یک لحظه دیگه
اون هوشمندانه ناپدید شد و جونگکوک سیگار برگش رو بین دندون های قویش چسبوند و اون رو با فندک باریک طلاییش روشن کرد. ساعت مچی اون هم جنسش طلا ، نفیس و گرون قیمت بود. کریستینا تحت تاثیر این نمایش فرومایه ثروت قرار گرفت. حتی پیراهن اون هم باید قیمت دار و یه هزینه هنگفت داشته باشه...
_تو باز دوباره خیره شدی
جونگکوک با شعله های آتشفندکش داشت نگاهش میکرد و کریستینا مثل یه گل وحشی سرخ شد و با عجله نگاهش رو برگردوند
+ متاسفم فکر میکنم علتش این باشه که من یک دختر دهاتی و ساده لوحم
_ که اینطور منتعجب کردم حالا دیگه ما راز تو رو کاملا محرمانه نگه میداریم ولی به درستی روی خودت برچسب زدی ، اسمت چیه?
+ کریستینا کریستینا استوارت
_ عصر بخیر خانم استوارت من جئون جونگکوکم
های گایز اینم پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید روح نباشید واقعا زشته عزیزان
- ۷.۸k
- ۱۹ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط