lasting song part : ۴

با توجه به اوضاع و احوال کریستینا فهمید که اگه اونها حتی تمام دارایی هاشون رو با هم جمع و شریک بشن باز هم بینشون پول خیلی کمی بود. تهیونگ آینده درخشانی داشت....اگه اون یکی از این پول‌ها رو داشت.....و کریستینا هم پول کمی داشت که اون هم از طرف مادر بزرگ الی به اون ارث رسیده بود. در این هنگام بود که به دو قلوها فکر کرد و اونها رو در نظر گرفت. این یک آینده شوم و گزنده بود که اون رو هم به فکر فرو برد موقعی که دخترها رو برای خوابیدنشون آماده کرده بود و این خیلی غیر منتظره بود خیلی عجیب! خیلی وقت پیش بزرگترین حامی اونها کارتو روساو ظاهرا خوشحال به نظر میرسید. کریستینا راضی و قانع شده بود تا اون همه امور رو اداره کنه و منتظر سودهایی باشه که وقتی ناگهانی یک تصویر جدید و شوم ظاهر میشه اطمینان حاصل کنه و خاطرش جمع بشه کارتو روسا و کاملا تغییر کرده بود و کریستینا داشت احساس ناراحتی میکرد به خاطر کامپیوترهای قدیمی که با جون کندن بالا می اومدن و مثل ماهی روی قلاب ماهیگیری تقلا میکردن تهیونگ به سختی کار میکرد و سخت کوشیش نادیده گرفته میشد چشم اندازهای اون رد شدند فقط به خاطر اینکه ملاحظه اش با شکست مواجه شد و فرآیندش به پایان رسید کریستینا دریافته بود که یک جنبش بزرگ در شهر وجود داشته پول جدیدی برای کارتو روسا و ریخته شده و به نظر میرسید که در اون زمان چیز خوبی بوده ولی الان به همه چیز شک داشت. این پول چطور به دست کارتو رسیده بود؟ ظاهرا کری اون رو اشتباه شناخته بود و فقط نمیتونست منتظر خبرهای بدتری بمونه حالا به خاطر این جلسه شبانه
تهیونگ وقتی که دو قلوها رو از ساعت هفت شب به رختخواب برد هنوز برنگشته بود هیچ اعتراضی صورت نگرفته بود اون ها خسته تر از اون بودند که مشکلی داشته باشند. برای اولین بار پس از زمانی که این به جلسه رفته بود برای خودش یک دقیقه وقت گذاشت. وقتی که از اتاق بچه ها خارج شد از توی آینه به خودش نگاه کرد از چیزی که می دید تعجب کرد یک چهره ای که به بلوغ رسیده چهره یک دستیار تجاری کار آمد, چهره یک مادر موفق با این حال هنوز هم همون احساس رو داشت به خصوص در حال حاضر توی این شهر در نزدیک جایی که جونگکوک وارد زندگیش شد و مسیر زندگیش رو تغییر داد موانعی که اون در چهار سال اخیر با زحمت فراوان با مشکلاتش ساخته بود. با هر فکری که ازش سر میزد مبارزه کرد.
به محض اینکه به ذهنش رجوع میکرد همه اش در مورد جستجوی جونگکوک بود به دنبال اون میگشت همانطور که میخواست اون رو پیدا کنه وقتی که جونگکوک ترکش کرده بود بار دیگه همون احساسی رو داشت که در اون زمان احساس کرده بود در روشنایی روشن یک شهر بزرگ اون سردرگم و خجالتی بود از اون گذشته کری وقتی قبلها در کالج و دبیرخانه ردلند پذیرفته شده بود به هیجان اومده و کمی هم متعجب شده بود. قبلا توی اون زمان کالج ردلند برای خانم‌های جوان و با اصل و نصب و نجیب لقب داده شده بود ولی الان در قلب شهری که کریستینا در اون رشد کرده بود گم شده بود جایی که تقریبا اون رو محو میکرد و از بین میبرد. اینجا هنوز پابرجا بود اون در حاشیه یک اتاق ساکت و میدان قدیمی و جای ساکت و آرومی قرار داشت جایی که هنوز هم از اعتبار و پرستیژ برخوردار بود ولی تعداد بیشتری از دانشجویان رو به خود مشغول میداشت
بسیاری از کسب و کارهایی توی لندن وجود داشت که همه کارمندهای اونها از مدرسه استافت و دبیر خانه ردلند اومده و فارغ التحصیل شده بودند

سلام به همگی اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید حتما روح نباشید
دیدگاه ها (۲)

lasting song part : 5

برای او part : 23

lasting song part : 3

برای او part : 22

lasting song part : 7

千卂ㄒ乇 ۲卩卂尺ㄒ : ۱در روزی ابری ، وقتی خورشید در خانه اش داشت است...

سلام بچه ها من هر چیزی که قبلا فعالیت کردم رو از توی گوگل می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط