p2
ات سیگار رو بین انگشت‌هاش نگه داشته بود. دود سفید نرم بالا می‌رفت و با نور چراغ‌های باغ قاطی می‌شد. چشم‌هاش رو کمی ریز کرد و گفت:
+ بیشتر مردا نمی‌تونن فرق عطر خوب و گرون رو بگن.
و بعد پکی زد.
کوک لبخند نصفه‌ای زد، دستاشو تو جیب کت برد.
– شاید، ولی این یکی رو می‌شه راحت فهمید. بوی میوه‌ای داره ولی نه هر میوه ای بوی گیلاس تلخ، زیادی شیرین نیست. سنگینه… اما گرم. یه جورایی، بوی آدمیه که می‌دونه کیه و چی می‌خواد.
ات سرشو کمی کج کرد، با همون نگاه جدی اما کنجکاو.
+تو معمولاً عطر آدما رو تحلیل می‌کنی؟
_ فقط وقتی کسی… باعث می‌شه نفس کشیدن برام فرق کنه.
ات لحظه‌ای نگاهش کرد، بعد برگشت سمت باغ.
+ خیلی شاعرانه حرف می‌زنی برای کسی که توی سالن داشت خفه می‌شد.
کوک خندید، خنده‌ای کوتاه و واقعی:
_دقیقاً برای همین اومدم بیرون. اونجا همه چی زیادی سنگین بود… مثل اینکه همه دنبال چیزی بودن که حتی خودشونم نمی‌دونستن.
ات سیگار رو خاموش کرد و زیر پاش فشار داد.
+ آدمای اون سالن همیشه دنبال چیزای مشخصی هستن. پول، قدرت، اعتبار. و هیچ‌وقت ازشون سیر نمی‌شن.
کوک به ات نگاه کرد.
– و تو چی؟ دنبال چی هستی؟
ات لحظه‌ای مکث کرد. چشم‌هاشو روی زمین دوخت، بعد آروم گفت:
+دنبال یه جایی که بشه نفس کشید.
دیدگاه ها (۱)

p3نیم ساعتی از شروع مراسم گذشته بود. کوک کنار میز گرد بزرگی ...

p4هوای عمارت بزرگ لی پر بود از عطر غذاهای کره‌ای و فرانسوی. ...

p1 «از نوری در چشمانت تا نوری در قلبم»صدای پاشنه‌های کفشش تو...

مقدمه فیکشن«از نوری در چشمانت تا نوری در قلبم» خیلی وقت‌ها ح...

بعضی لحظه ها هست که هیچ مقدمه ای نمی خوان.یه نگاه.یه تصویر و...

پارت 1

هنرمند کوچولوی من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط