بیدار شد ساعت ظهر و نشون میداد
بیدار شد ساعت ۱۱ ظهر و نشون میداد
به پرستار بالا سرش گفت
+میشه یکم برم بیرون؟
_نه عزیزم
+اما من حالم خوبه
_نخیر نمیشه
همون لحظه تهیونگ اومد توی اتاق
+به به پیش کدوم دوست دخترت بودی؟
_هایا خیلی بزرگتر از دهنت حرف میزنی
+فعلا که تو باید به پام بیوفتی من اون اسناد و پخش نکنم
_میریم خونه همه چیز و اونجا هست کارای مرخص کردنت هم گفتم بچه ها انجام بدن
اروم بلند شدم نشستم که درد بدی توی شکمم پیچید
_حداقل یکم غذا بخور قیافت و نگاه کن
+ببخشید مثل جنده های دورت نیستم
تهیونگ عصبی زد تو صورتم
+برو از اتاق بیرون!
بلند شدم با اون همه دردی که داشتم یقشو گرفتم گفتم
+نمیفهمی گمشو بیروننن
مثل مجسمه وایساده بود
نمیتونستم از درد نفس بکشم با دستم محکم زدم تو صورتش گفتم
+یادت رفت شب عروسیمون گفتم دستی که بخواد روی من بلند بشه رو قطع میکنم؟ ها؟! یادتتت رفتتتت؟!
دستم روی یقش شل شد
سرفه کردم خون اومد توی دستم
بیشتر سرفه کردم که میشد مزه خون و تو دهنم متوجه بشم با لبخند بهش نگاه کردم و گفتم
+راحت شدی؟
تهیونگ داشت کپسول اکسیژن و باز میکرد سرمی که تو دستم بود و برداشتم به سمت دستشویی رفتم دستم و دهنم و شستم
_هایا حالت خوبه؟هایا
در و باز کردم به سمت تخت رفتم آروم نشستم تهیونگ اومد نزدیکم صورتش بخاطر من قرمز بود دستم و اروم گذاشتم روی قرمزی صورتش و گفتم
+ببخشید صورت قشنگت قرمز شد بشکنه دستم
دستم و دور گردنش حلقه کردم و محکم بغلش کردم و با گریه گفتم
+من نمیتونم با تو بد رفتاری کنم تو خط قرمز منی
تهیونگ با تردید دستش و پشت هایا کشید تهیونگ با بغض گفت
_بخواب خوب نیست برات نشستن
+تو منو دوست نداری اما من دوست دارم دارم مثل یه کولی داغون به کارم ادامه میدم
_کی گفته من تو رو دوست ندارم
+میدونم نداری و این حرفای من جزو قوانین نیست اما ببخشید که دوست دارم
هایا میخواست سیگار برداره که تهیونگ نزاشت
_نباید بکشی خطرناکه
+خطرناک تر از دوست داشتن تو ؟
_دورت بگردم بس کن بخدا خوب نیست...
به پرستار بالا سرش گفت
+میشه یکم برم بیرون؟
_نه عزیزم
+اما من حالم خوبه
_نخیر نمیشه
همون لحظه تهیونگ اومد توی اتاق
+به به پیش کدوم دوست دخترت بودی؟
_هایا خیلی بزرگتر از دهنت حرف میزنی
+فعلا که تو باید به پام بیوفتی من اون اسناد و پخش نکنم
_میریم خونه همه چیز و اونجا هست کارای مرخص کردنت هم گفتم بچه ها انجام بدن
اروم بلند شدم نشستم که درد بدی توی شکمم پیچید
_حداقل یکم غذا بخور قیافت و نگاه کن
+ببخشید مثل جنده های دورت نیستم
تهیونگ عصبی زد تو صورتم
+برو از اتاق بیرون!
بلند شدم با اون همه دردی که داشتم یقشو گرفتم گفتم
+نمیفهمی گمشو بیروننن
مثل مجسمه وایساده بود
نمیتونستم از درد نفس بکشم با دستم محکم زدم تو صورتش گفتم
+یادت رفت شب عروسیمون گفتم دستی که بخواد روی من بلند بشه رو قطع میکنم؟ ها؟! یادتتت رفتتتت؟!
دستم روی یقش شل شد
سرفه کردم خون اومد توی دستم
بیشتر سرفه کردم که میشد مزه خون و تو دهنم متوجه بشم با لبخند بهش نگاه کردم و گفتم
+راحت شدی؟
تهیونگ داشت کپسول اکسیژن و باز میکرد سرمی که تو دستم بود و برداشتم به سمت دستشویی رفتم دستم و دهنم و شستم
_هایا حالت خوبه؟هایا
در و باز کردم به سمت تخت رفتم آروم نشستم تهیونگ اومد نزدیکم صورتش بخاطر من قرمز بود دستم و اروم گذاشتم روی قرمزی صورتش و گفتم
+ببخشید صورت قشنگت قرمز شد بشکنه دستم
دستم و دور گردنش حلقه کردم و محکم بغلش کردم و با گریه گفتم
+من نمیتونم با تو بد رفتاری کنم تو خط قرمز منی
تهیونگ با تردید دستش و پشت هایا کشید تهیونگ با بغض گفت
_بخواب خوب نیست برات نشستن
+تو منو دوست نداری اما من دوست دارم دارم مثل یه کولی داغون به کارم ادامه میدم
_کی گفته من تو رو دوست ندارم
+میدونم نداری و این حرفای من جزو قوانین نیست اما ببخشید که دوست دارم
هایا میخواست سیگار برداره که تهیونگ نزاشت
_نباید بکشی خطرناکه
+خطرناک تر از دوست داشتن تو ؟
_دورت بگردم بس کن بخدا خوب نیست...
- ۶.۶k
- ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط