از اتاق اومدم بیرون نشستم روی صندلی که چند دقیقه بعد از
از اتاق اومدم بیرون نشستم روی صندلی که چند دقیقه بعد از خستگی خوابم برد...
هایا
خیلی درد داشتم خوابم نمیبرد
من کی انقدر عصبی شدم اون هایا ی مهربون کجا رفت؟
خودش کشت اون هایا ی مهربون و با دستای خودش الانم حقش بود که داد زدم سرش
دردم زیاد شده بود که دایره ی قرمز رنگ بالا سرم و فشار دادم
پنج ثانیه نشد که یه پرستار اومد داخل اتاق
*چیشده دخترم
خیلی درد دارم
*عزیزم یکی از دنده هات آسیب دیده باید این درد رو تحمل کنی تا خوب بشه
اما الان یه آمپول مورفین بهت میزنم به همراهت میگم بیاد کنارت بشینه
نتونستم بگم که نیاد...
پایان ویو هایا
پرستار از اتاق بیرون اومد و به سمت تهیونگ رفت آروم صداش زد
*آقا...آقاا
تهیونگ از خواب بیدار
_بله خانم اتفاقی افتاده؟(نگران)
*مریضتون درد داره برید کنارش
_ممنون که گفتید
پرستار رفت تهیونگ بلند شد رفت تو اتاق هایا
وقتی هایا دیدش ازش رو گرفت
تهیونگ با غمی که تو صداش بود گفت
_درد داری؟
اهوم
_همه ی اینا تقصیر منه
اتفاقا تقصیر خودمه که به آدمی مثل تو اهمیت میدم
_اما هایا
میشه ساکت بشی میخوام بخوابم
_اهوم باشه
هایا بخاطر مورفین خوابش برد...
تهیونگ زل زده بود که هایا که هایا تکون خورد میخواست به سمت دیگه ای بخوابه که تهیونگ سریع جلوش و گرفت دخترک تو خواب یادش نبود که دنده اش آسیب دیده نباید به اون سمت بخوابه
_اون طرفی نخواب بچه
پتو از مچ پای هایا بالا رفته بود که چشم تهیونگ به کبودی مچ پای هایا افتاد
این کبودیا جای دست بود
میدونست کار جین بوده چیزی نگفت و تکیه داد به صندلی که روش نشسته بود
صبح روز بعد
بیا تو بخور من نمیخوام
_نخیر خودت باید همشو بخوری
لقمه ی کوچیکی سمت دهنم گرفت
با دستم پسش زدم و گفتم
خودت بخور
با زورش دو قلمه خوردم
_من میرم خونه دوش بگیرم کاری نکنی باز حالت بد بشه ها
نترس ابروت و نمیبرم
_هوفففف
تهیونگ رفت و هایا رو تنها گذاشت
هایا درد داشت اما چیزی نگفت چند دقیقه بعد خوابش برد
......
هایا
خیلی درد داشتم خوابم نمیبرد
من کی انقدر عصبی شدم اون هایا ی مهربون کجا رفت؟
خودش کشت اون هایا ی مهربون و با دستای خودش الانم حقش بود که داد زدم سرش
دردم زیاد شده بود که دایره ی قرمز رنگ بالا سرم و فشار دادم
پنج ثانیه نشد که یه پرستار اومد داخل اتاق
*چیشده دخترم
خیلی درد دارم
*عزیزم یکی از دنده هات آسیب دیده باید این درد رو تحمل کنی تا خوب بشه
اما الان یه آمپول مورفین بهت میزنم به همراهت میگم بیاد کنارت بشینه
نتونستم بگم که نیاد...
پایان ویو هایا
پرستار از اتاق بیرون اومد و به سمت تهیونگ رفت آروم صداش زد
*آقا...آقاا
تهیونگ از خواب بیدار
_بله خانم اتفاقی افتاده؟(نگران)
*مریضتون درد داره برید کنارش
_ممنون که گفتید
پرستار رفت تهیونگ بلند شد رفت تو اتاق هایا
وقتی هایا دیدش ازش رو گرفت
تهیونگ با غمی که تو صداش بود گفت
_درد داری؟
اهوم
_همه ی اینا تقصیر منه
اتفاقا تقصیر خودمه که به آدمی مثل تو اهمیت میدم
_اما هایا
میشه ساکت بشی میخوام بخوابم
_اهوم باشه
هایا بخاطر مورفین خوابش برد...
تهیونگ زل زده بود که هایا که هایا تکون خورد میخواست به سمت دیگه ای بخوابه که تهیونگ سریع جلوش و گرفت دخترک تو خواب یادش نبود که دنده اش آسیب دیده نباید به اون سمت بخوابه
_اون طرفی نخواب بچه
پتو از مچ پای هایا بالا رفته بود که چشم تهیونگ به کبودی مچ پای هایا افتاد
این کبودیا جای دست بود
میدونست کار جین بوده چیزی نگفت و تکیه داد به صندلی که روش نشسته بود
صبح روز بعد
بیا تو بخور من نمیخوام
_نخیر خودت باید همشو بخوری
لقمه ی کوچیکی سمت دهنم گرفت
با دستم پسش زدم و گفتم
خودت بخور
با زورش دو قلمه خوردم
_من میرم خونه دوش بگیرم کاری نکنی باز حالت بد بشه ها
نترس ابروت و نمیبرم
_هوفففف
تهیونگ رفت و هایا رو تنها گذاشت
هایا درد داشت اما چیزی نگفت چند دقیقه بعد خوابش برد
......
- ۶.۰k
- ۱۸ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط