مگر هنوز به خاطر ،‌ تو را خیال من است
که هر کجا به زبان تو شرح حال من است ؟

عجب ز اینه ی قلب تو ، که در آن نقش
ز بعد رفتن من ، باز هم خیال من است

رضا و مهر تو نارم که جام زهر فراق
برابر تو ، به از شربت وصال من است

رسید شعر تو و گوشم آشنایی داشت
به نغمه یی که ز مرغ شکسته بال من است

اگرچه سوخت چو پروانه بال تو ای دوست
چو شمع سوخته تا صبح نیز حال من است

شنیده ام که ز دوری ، هنوز رنجوری
اگر چه رنج و غمت مایه ی ملال من است

ولی نهفته نماند که ضمن دلتنگی
خوشم که باز به خاطر ،‌ تو را خیال من است...

#عاشقانه
#خاصترین
دیدگاه ها (۴)

این که با خود می کشم هر سو، نپنداری تن استگورِ گردان است و د...

محرمی نیست وگرنه که خبربسیاراسترمق ناله کم و کوه و کمر بسیار...

ستاره دیده فروبست و آرمید، بیاشراب نور به رگ های شب دوید، بی...

بود عمری به دلم با تو که تنها بِنِشینمکامم اکنون که برآمد بن...

جزای آن که نگفتیم شُکرِ روز وصالشب فراق نخفتیم لاجَرَم زِ خی...

فراز مردانی

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط