محرمی نیست وگرنه که خبربسیاراست

محرمی نیست وگرنه که خبربسیاراست
رمق ناله کم و کوه و کمر بسیار است

ای ملائک که به سنجیدن ما مشغولید
بنویسید که اندوه بشر بسیار است

ساقه‌های مژه‌ام از وزش آه نسوخت
شُکر! در جنگل ما هیزم تَر بسیار است

سفره‌دار توام ای عشق بفرما بنشین
نان ِجو ، زخم و نمک ، خون ِجگر بسیار است

هر کجا می‌نگرم مجلس سهراب‌کُشی است
آه از این خاک ، بر آن نعش پسر بسیار است

پشت لبخند من آیا و چرایی نرسید
پشت دلتنگی‌ام اما و اگر بسیار است

اشک ، آبادی چشم است بر آن شاکر باش
هرکجا جوی روانی است کپر بسیار است

سال‌ها رفت و نشد موی تو را شانه کنم
چه کنم دوروبرت شانه به سر بسیار است...

#عاشقانه
#خاصترین
دیدگاه ها (۱)

از تو دورم من و دیوانه و مدهوش توامآنچنان محو تو گشتم که در ...

دل دیوانه که خود را به سر زلف تو بستستکس بر او دست نیابد که ...

این که با خود می کشم هر سو، نپنداری تن استگورِ گردان است و د...

مگر هنوز به خاطر ،‌ تو را خیال من است که هر کجا به زبان تو ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط