اما ، خوب من ، این شهر بی تو معیوب است . سیاره بی خورشیدی می شود همیشه ابری ، با هوایی مسموم و کلاغ هایی لال . این شهر بی تو بوی انقراض می دهد ، بوی نا ، بوی مرگ . شهری که یک سرسره ندارد تا کودک درون من که دلتنگ آغوش توست سر خود را به بازی گرم کند و دمی آرام بگیرد ، شهری که هیچ کوچه امنی برای گریستن مردی که دلتنگ است ندارد . این شهر بی تو ، مزار بوسه هایی است که اتفاق نمی افتند . به داد من که هیچ ، به داد شهر برس ...
- ۹.۲k
- ۱۳ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط