اما ، خوب من ، این شهر بی تو معیوب است . سیاره بی خورشیدی می شود همیشه ابری ، با هوایی مسموم و کلاغ هایی لال . این شهر بی تو بوی انقراض می دهد ، بوی نا ، بوی مرگ . شهری که یک سرسره ندارد تا کودک درون من که دلتنگ آغوش توست سر خود را به بازی گرم کند و دمی آرام بگیرد ، شهری که هیچ کوچه امنی برای گریستن مردی که دلتنگ است ندارد . این شهر بی تو ، مزار بوسه هایی است که اتفاق نمی افتند . به داد من که هیچ ، به داد شهر برس ...
دیدگاه ها (۱)

دلقک ها بدبختند، آقای دکتر. یعنی از نهنگ ها بدبخت تر، دلقک ه...

محبوب من !یک سه شنبه پاییز🍂 در کوچه‌ی شما بودم ...دیدم؛ صدای...

یک طرف تختم هنوز همیشه سرد است. تو هنوز همیشه نیستی. و من هن...

زخم خوردن مهلک است. زخم خوردن از خودی و غیرخودی، در نبردی نا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط