یک طرف تختم هنوز همیشه سرد است. تو هنوز همیشه نیستی. و من هنوز منتظرم که عادت کنم. که دستم دنبال بدنت نگردد. که بفهمم دیگر پوست سردت نمیچسبد به من و توی گردنم نفس نمیکشی و لک سفید روی گردنم را نمیبوسی.
اما عزیزم، پیراهنم برای بدن نحیفت بسیار دلتنگ است...
و شب بخیر به مهرههای کمر او که نبوسیدیم و میدانستیم خیری در نکبت دوری برای ما نیست.
اما عزیزم، پیراهنم برای بدن نحیفت بسیار دلتنگ است...
و شب بخیر به مهرههای کمر او که نبوسیدیم و میدانستیم خیری در نکبت دوری برای ما نیست.
- ۸.۹k
- ۱۱ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط