Gentlemanshusband
#Gentlemans_husband
#Season_two
#part_129
+خواهش... خواهش میکنم ولم کن.. اذیتم نکن جونگکوک لطفاً من... من نمیتونم...
نمیدونم توی نگاهم چی دید، ولی انگار موفق شدم منصرفش کنم کاری باهام نداشته باشه!
کنارم دراز کشیدو سرشو توی گر/دنم فرو برد.
خواستم از خودم دورش کنم که صدای خمارو ارومش همراه با نفساش توی
گرد/نم رها شد
_هیش.... بزار بخوابم..تقلا نکن
بدم میاد..
تصمیم گرفتم کار دیگه ای انجام ندم
چون هر حرکت احتمالیم ممکن بود وادارش کنه به اون کاری که نباید...
(روز بعد)
خسته از خواب بیدار شدم.
همینکه خواستم بلند بشم دیدم بازوی
قدرتمند جونگکوک دور کمـ/رمو گرفته شده
اروم جوری که بیدار نشه از خودم فاصلهاش دادم؛
و بعد از تخت پایین اومدم
سریع سمت دستشویی رفتمو بعد کارای مربوطه مسواک زدن
با یاداوری دیشب و کارای جونگکوک هینی کشیدم
نگاهی به آینه انداختم....لـ/بم کبود شده بود!
بی توجه بهش اهی کشیدمو زدم بیرون.
دیدم همونجور روی شکم روی تخت توی خواب ارومیه
توی خواب چهرش مثل یه بچیه لجبازو تخس میشد!
ابرویی بالا انداختمو سمتش رفتم
چند بار صداش زدم جواب نداد
عصبی خودمو روی کمـ//رش انداختم.
ناخن هامو فرو بردم توی پشتش که اخی کشیدو تکون ارومی خورد
خواستم دوباره انجام بدم که صدای اعتراض آمیزش بلند شد
_اخ... بچه شدی؟ چیکار میکنی با کمرم..
موهاشو توی دستم گرفتمو سرشو بالا اوردم.
_ بلند شو تا ناخن هامو تا ته نکردم توی چشت
خواست تکون بخوره، دید روی کمـ.. رش نشستم ابرویی بالا انداخت.
_اگه افتخار بدیو بلند شی منم بلند میشم
خجالت زده..
160 لایک
#Season_two
#part_129
+خواهش... خواهش میکنم ولم کن.. اذیتم نکن جونگکوک لطفاً من... من نمیتونم...
نمیدونم توی نگاهم چی دید، ولی انگار موفق شدم منصرفش کنم کاری باهام نداشته باشه!
کنارم دراز کشیدو سرشو توی گر/دنم فرو برد.
خواستم از خودم دورش کنم که صدای خمارو ارومش همراه با نفساش توی
گرد/نم رها شد
_هیش.... بزار بخوابم..تقلا نکن
بدم میاد..
تصمیم گرفتم کار دیگه ای انجام ندم
چون هر حرکت احتمالیم ممکن بود وادارش کنه به اون کاری که نباید...
(روز بعد)
خسته از خواب بیدار شدم.
همینکه خواستم بلند بشم دیدم بازوی
قدرتمند جونگکوک دور کمـ/رمو گرفته شده
اروم جوری که بیدار نشه از خودم فاصلهاش دادم؛
و بعد از تخت پایین اومدم
سریع سمت دستشویی رفتمو بعد کارای مربوطه مسواک زدن
با یاداوری دیشب و کارای جونگکوک هینی کشیدم
نگاهی به آینه انداختم....لـ/بم کبود شده بود!
بی توجه بهش اهی کشیدمو زدم بیرون.
دیدم همونجور روی شکم روی تخت توی خواب ارومیه
توی خواب چهرش مثل یه بچیه لجبازو تخس میشد!
ابرویی بالا انداختمو سمتش رفتم
چند بار صداش زدم جواب نداد
عصبی خودمو روی کمـ//رش انداختم.
ناخن هامو فرو بردم توی پشتش که اخی کشیدو تکون ارومی خورد
خواستم دوباره انجام بدم که صدای اعتراض آمیزش بلند شد
_اخ... بچه شدی؟ چیکار میکنی با کمرم..
موهاشو توی دستم گرفتمو سرشو بالا اوردم.
_ بلند شو تا ناخن هامو تا ته نکردم توی چشت
خواست تکون بخوره، دید روی کمـ.. رش نشستم ابرویی بالا انداخت.
_اگه افتخار بدیو بلند شی منم بلند میشم
خجالت زده..
160 لایک
- ۱۶.۱k
- ۲۸ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط