#Gentlemans_husband
#Season_two
#part_213


خمیازه ای کشیدم و سمت تخت رفتم
پایینش نشستم و محو چهره خواب آلودش شدم
بی اندازه توی خواب جذاب شده بود.
داشتم جز جز صورتش رو از بر میگذروندم.. با اینکه همیشه این صورت جلومه.. ولی هربار تازگیی برام داره؛
محوش بودم که اروم چشماشو باز کرد
لبخند دندون نمایی زدو چشمکی زد

_به چی زل میزنی شیطون؟
+چی؟

تک خنده ای کرد و خمیازه ای کشید
و روی تخت نیم خیز شد.
نگاه معنا داری بهم انداخت.. و و خاک تو سر من بی عرضه که اینقدر ضایع دارم به اون بد.ن عضله ایش نگاه میکنم!
سمت کمد رفت پیرهنی تـ..ن کرد
سمتش رفتم
باید فکرش رو از اتفاق چند لحظه پیش دور کنم..

+میگما...  لباس کم اوردم کی قراره برگردیم خونمون؟
_فعلا اینجا میمونیم.. قراره برم یه سفر کاری نمیخوام خونه تنها باشی
+میگم یکی بیاد پیشم!
_یکاریش میکنیم.. فعلا میگم یکی بره برات لباس بیاره
+نه خودم باید برم
_ با نامجون میفرستمت
+نامجون؟

مشکوک بهم زل زد

_اره، مگه نگفتی باهاش خوب شدی؟

برای اینکه ضایع نباشه جواب دادم

+اره باشه پس

سمت کشوی میز رفت
کلید خونرو از داخلش بیرون اورد

_بگیر، میخوای صبحونه بخوری؟

دستمو سمتش دراز کردم و کلید رو ازش گرفتم.

+گرسنم نیست

سری تکون داد

_میرم میگم نامجون اماده شه
+باشه

جونگکوک رفتو منم  از اتاق زدم بیرون
میدیدم جونگکوک داره چطور به زور نامجون رو راضی میکنه..
پوفی کشیدم
سریع پله هارو پایین رفتم و بدون اینکه بهشون توجه کنم سمت حیاط پا تند کردم
سلین توی باغچه نشسته بود و  گلارو نوازش میکرد
ناخدا گاه با دیدنش بغض عجیبی به گلوم چنگ زد

200 لایک
دیدگاه ها (۱۱)

#Gentlemans_husband#Season_two#part_214دختریه بیچاره چه حالی...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_215دستامو به هم کوبیدم+ا...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_212(چند مین بعد)لـ.. بام...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_211تکونش دادمو اروم زمزم...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_210+نامجون دستم به دامنت...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_197با حس خیلی خوبی از خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط