Gentlemanshusband

#Gentlemans_husband
#part_96


سرعت ماشین رو زیاد کردو با هورا من پرواز کرد
تا رسیدن به شهربازی فقط 20دیقه طول کشید
هردو پیاده شدیم

_جونگکوک بنظرت اول چه وسیله ای سوار شیم؟
_نمیدونم خودت بگو چی دوست داری؟
_عاممم بیا بریم ترن هوایی

باشه ای گفت
رفتو بعد از چند دقیقه با دوتا بلیط اومد
رفتیمو روی صف ایستادیم
بالاخره نوبتمون رسید
نشستیمو یه اقایی میلرو برامون پایین زد
خیلی استرس داشتم ولی جونگکوک خیلی ریلکس به جلوش خیره بود
کم کم حرکت کردیم
کلی جیغ داد کشیدم
ترن رفت بالا ترین نقطه
وای وایییی پش/ماممم الان میوفتیم
با سرعت به سمت پایین حرکت کرد که روح از تنم رفت

_واااایییی ننهههههه گو/ه خوردمممم واییی جونگکوک خواهش میکنممم بگوو ک نگه دارننن وای افتادممم دارم میفتمممممم واااااای

به جونگکوک التماس میکردم و جونگکوک به حدی خندیده بود که به سرفه افتاده بودو رنگش سرخ شده بود
بعد از جیغ داد فراوان سرعتش
کم‌کم کم شد پیاده شدیم و سمت نیمکتی رفتیم

_لیلی خوبی؟
_زهر مار مردم شوهر میکنن منم شوهر میکنم بجای اینکه اون بالا دلداریم بدی داشتی هر هر میخندیدی بیشعور

خندیدو باهم روی نیمکتی نشستیم
چند دقیقه ای گذشت
دلم کرم ریزی میخاست
دستمو فرو کردم توی موهای خوش فرمش و شلختشون کردم

_نکن، نکن ایینه پیشم نیست نمیتونم درستشون کنم

دستمو کنار زد و دوباره درستشون کرد
و منم دوباره شروع کردم به شلخته کردنشون
نگاه تیزی سمتم پرت کرد..
سریع از نیمکت بلند شدمو فرار کردم
و اونم مثل جت دنبالم بود
همینکه رسیدم سمت بوته ها
حس کردم که
زیر پام خالی شده و دارم میوفتم
همینمه دهنم خواست سرویس بشه دستی زیر کم/رم احساس کردم..

140 لایک
دیدگاه ها (۳)

#Gentlemans_husband#part_97جونگکوک بلندم کردو منو به خودش چس...

#Gentlemans_husband#part_98احساس میکردم منظورش از خاطرات بدش...

#Gentlemans_husband#part_95جولی جای اون دختره جواب داد_ادمای...

#Gentlemans_husband#part_94لبخندی زدم _من بخش داخلی شرکت رو ...

این یه عشقه بیبپارت.: 36از اتاقم اومدم بیرون جونگکوک به لباس...

پارت ۴۱با حس نوازش های کسی بیدار شدم نفسم تنگ شده بود و داشت...

این یه عشقه بیبپارت : 35با جونگکوک به سمت خونه حرکت کردیم به...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط