طُلـــوعِ طَلـــآیـی
چندشآتی jk
P.4
_______________________________________________.
last part:
جونگکوک خیلی ریلکس رفت سمت کاترین و کنارش روی مبل نشست
توی همون فاصله کم دیوونه عطر شکلاتیِ کاترین شده بود
جونگکوک: تو...تو هنوزم با اینکه حافظتو از دست دادی و چیز یادت نیست
ولی باز ازم متنفری
کاترین همونجوری به جونگکوک نگاه میکرد...
جونگکوک سرشو به مبل تکیه داد و چشماشو بست
جونگکوک: با اینکه تو چیزی یادت نمیاد ولی من همونجوری عاشقتم
آروم انگشتشو برد لای موهای طلایی کاترین و گفت:
میدونی همیشه آرزوم بود که بگی
جونگکوکی میشه روی پاهات بشینمو موهامو ببافی؟
منم موهاتو ریز ببافمو بعد چند ساعت بگی
کمکم میکنی بازشون کنم؟
منم کمکت کنم و هی وسطش موهاتو ببوسم
بعد موهات خوش حالت بشه...
برام ناز بیای باهاشون
بخندی و بشینی رو پاهام...
اخه دورت بگردم من...
قربون اون ناز و عشوه هات برم من...
جونگکوک: باور کن اونجوری که من میپرستمت کسی دوستت نداره
میدونی چقد سخت بود؟
میدونی چقد این دوماه سخت بود؟
آخه نازدونه
فقط من بودم که توی این دوماه از پشت شیشه توی کما نگات میکردم
این تهیونگی که اینقد بهش وفاداری
یلحظه اومد بهت بگه که چقد دوستت داره؟
فقط من منتظر طلوعت بودم
فقط من منتظر طلوع چشم های طلاییت بودم
اینا هیچکدومشون لیاقتتو ندارن
گاد تورو واسه من ساخته نه اونا
کاترین همینجوری غرق بود
تا اینکه شبکه اخبار نظرشو جلب کرد
سریع با کنترل صداشو زیاد کرد:
جئون جونگکوک قاتل سریالی که پریشب از زندان فرار کرد
و هنوز پیداش نکردن
فیلمی پخش شد
مصاحبه جونگکوک با قاضی بود
جونگکوک: اولین قربانیم دختری 25 ساله بود
تقریبا دوماه پیش بود
که خیلی راحت بخاطر اینکه دوسش دارم گولش زدم
تونستم سوار ماشینم کنمش ولی باهام درگیر شد و خودشو از ماشین پرت کرد بیرون و الان تو کماست و قطعا فراموشی گرفته
منم بخاطر این کار همه دستگیره های در ماشینمو کَندَم...!
که دیگه کسی از بغلم فرار نکنه...
کاترین با دیدن همچین چیزی با ترس به جونگکوک نگاه کرد
چاقو دستش بود
جونگکوک: میدونی چیه...
اشتباه منظورمو فهمیدی
من عاشق کشتنتم
نه عاشق خودت...!
___________________________________-
اَز جِکسـ ـو... .
پآیآن... .
چندشآتی jk
P.4
_______________________________________________.
last part:
جونگکوک خیلی ریلکس رفت سمت کاترین و کنارش روی مبل نشست
توی همون فاصله کم دیوونه عطر شکلاتیِ کاترین شده بود
جونگکوک: تو...تو هنوزم با اینکه حافظتو از دست دادی و چیز یادت نیست
ولی باز ازم متنفری
کاترین همونجوری به جونگکوک نگاه میکرد...
جونگکوک سرشو به مبل تکیه داد و چشماشو بست
جونگکوک: با اینکه تو چیزی یادت نمیاد ولی من همونجوری عاشقتم
آروم انگشتشو برد لای موهای طلایی کاترین و گفت:
میدونی همیشه آرزوم بود که بگی
جونگکوکی میشه روی پاهات بشینمو موهامو ببافی؟
منم موهاتو ریز ببافمو بعد چند ساعت بگی
کمکم میکنی بازشون کنم؟
منم کمکت کنم و هی وسطش موهاتو ببوسم
بعد موهات خوش حالت بشه...
برام ناز بیای باهاشون
بخندی و بشینی رو پاهام...
اخه دورت بگردم من...
قربون اون ناز و عشوه هات برم من...
جونگکوک: باور کن اونجوری که من میپرستمت کسی دوستت نداره
میدونی چقد سخت بود؟
میدونی چقد این دوماه سخت بود؟
آخه نازدونه
فقط من بودم که توی این دوماه از پشت شیشه توی کما نگات میکردم
این تهیونگی که اینقد بهش وفاداری
یلحظه اومد بهت بگه که چقد دوستت داره؟
فقط من منتظر طلوعت بودم
فقط من منتظر طلوع چشم های طلاییت بودم
اینا هیچکدومشون لیاقتتو ندارن
گاد تورو واسه من ساخته نه اونا
کاترین همینجوری غرق بود
تا اینکه شبکه اخبار نظرشو جلب کرد
سریع با کنترل صداشو زیاد کرد:
جئون جونگکوک قاتل سریالی که پریشب از زندان فرار کرد
و هنوز پیداش نکردن
فیلمی پخش شد
مصاحبه جونگکوک با قاضی بود
جونگکوک: اولین قربانیم دختری 25 ساله بود
تقریبا دوماه پیش بود
که خیلی راحت بخاطر اینکه دوسش دارم گولش زدم
تونستم سوار ماشینم کنمش ولی باهام درگیر شد و خودشو از ماشین پرت کرد بیرون و الان تو کماست و قطعا فراموشی گرفته
منم بخاطر این کار همه دستگیره های در ماشینمو کَندَم...!
که دیگه کسی از بغلم فرار نکنه...
کاترین با دیدن همچین چیزی با ترس به جونگکوک نگاه کرد
چاقو دستش بود
جونگکوک: میدونی چیه...
اشتباه منظورمو فهمیدی
من عاشق کشتنتم
نه عاشق خودت...!
___________________________________-
اَز جِکسـ ـو... .
پآیآن... .
- ۲۳.۳k
- ۰۹ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط