برگرد به خونه
بَـرگَـرد بـِـه خونـِـه
دوپآرتی V
P.2
______________________________________.
last part:
تهیونگ به گوشواره نگاه کرد
انگار یه تیکه از خاطراتش افتاده بود کف زمین
اون گوشواره فقط یه زیور نبود
یه قول بود
یه قسم که حالا شکسته بود
اُرِلی کفشاشو پوشید
دستشو گذاشت رو دستگیره در
تهیونگ هنوز نگاهش میکرد
ولی نه با عشق
با یه حس خالی، یه حس تهی
اُرِلی: من رفتم
نه چون دیگه دوستت ندارم
چون دیگه نمیتونم خودمو ثابت کنم
تهیونگ: تو هیچوقت تلاش نکردی
فقط اومدی، خراب کردی، رفتی
اُرِلی برگشت
چشماش پر اشک بود
ولی لباش میلرزید از خشم
اُرِلی: من هزار بار برگشتم
هزار بار گفتم ببخش
ولی تو فقط نگاه کردی
مثل یه مجسمه یخی
تهیونگ: چون دیگه نمیتونم باور کنم
باور کنم که هنوزم مال منی
اُرِلی: من هیچوقت مال کسی نبودم
من فقط عاشق بودم
عاشق تو
تهیونگ سکوت کرد
سکوتی که سنگینتر از هر فریادی بود
اُرِلی درو باز کرد
هوای سرد غروب خورد تو صورتش
ولی اون از تهیونگ سردتر بود
تهیونگ: اگه بری، دیگه برنگرد
چون من اون تهیونگ سابق نیستم
اُرِلی: میدونم
منم اون اُرِلی سابق نیستم
صدای بسته شدن در پیچید تو خونه
تهیونگ نشست روی زمین
کنار گوشواره
انگار همه چی تموم شده بود
ولی یه چیزی هنوز ته دلش قلقلک میداد
یه خاطره
یه لحظه
یه بوسه زیر بارون
اُرِلی تو خیابون راه میرفت
هر قدمش سنگین بود
ولی مصمم
تهیونگ بلند شد
رفت سمت پنجره
اُرِلی رو دید که دور میشه
تهیونگ: چرا همیشه دیر میفهمیم؟
دیر میفهمیم که عشق، فقط یه حس نیست
یه انتخابه
اُرِلی تو دلش گفت:
اگه یه روز برگردم
نه برای بخشش
برای اینکه ببینی هنوزم میتونم دوستت داشته باشم
تهیونگ گوشواره رو برداشت
فشارش داد تو مشت
اشکاش ریخت
بیصدا
بیادعا
اُرِلی رفت
ولی تهیونگ هنوز همونجا بود
با یه قلب شکسته
و یه گوشواره که حالا فقط یه خاطره بود
غروب جمعه تموم شد
ولی دردش تا ابد موند
تهیونگ: شاید یه روز
یه روزی که دیگه دیر نباشه
برگردی...
ولی اون روز، فقط یه شاید بود
و شایدها همیشه قشنگترین دروغای زندگیان..
______________________________________________-
اَز جِکسـ ـو وَ ویـکتـ ـور... .
پآیآن... .
ممنون بابت همکاری: @voxzs
دوپآرتی V
P.2
______________________________________.
last part:
تهیونگ به گوشواره نگاه کرد
انگار یه تیکه از خاطراتش افتاده بود کف زمین
اون گوشواره فقط یه زیور نبود
یه قول بود
یه قسم که حالا شکسته بود
اُرِلی کفشاشو پوشید
دستشو گذاشت رو دستگیره در
تهیونگ هنوز نگاهش میکرد
ولی نه با عشق
با یه حس خالی، یه حس تهی
اُرِلی: من رفتم
نه چون دیگه دوستت ندارم
چون دیگه نمیتونم خودمو ثابت کنم
تهیونگ: تو هیچوقت تلاش نکردی
فقط اومدی، خراب کردی، رفتی
اُرِلی برگشت
چشماش پر اشک بود
ولی لباش میلرزید از خشم
اُرِلی: من هزار بار برگشتم
هزار بار گفتم ببخش
ولی تو فقط نگاه کردی
مثل یه مجسمه یخی
تهیونگ: چون دیگه نمیتونم باور کنم
باور کنم که هنوزم مال منی
اُرِلی: من هیچوقت مال کسی نبودم
من فقط عاشق بودم
عاشق تو
تهیونگ سکوت کرد
سکوتی که سنگینتر از هر فریادی بود
اُرِلی درو باز کرد
هوای سرد غروب خورد تو صورتش
ولی اون از تهیونگ سردتر بود
تهیونگ: اگه بری، دیگه برنگرد
چون من اون تهیونگ سابق نیستم
اُرِلی: میدونم
منم اون اُرِلی سابق نیستم
صدای بسته شدن در پیچید تو خونه
تهیونگ نشست روی زمین
کنار گوشواره
انگار همه چی تموم شده بود
ولی یه چیزی هنوز ته دلش قلقلک میداد
یه خاطره
یه لحظه
یه بوسه زیر بارون
اُرِلی تو خیابون راه میرفت
هر قدمش سنگین بود
ولی مصمم
تهیونگ بلند شد
رفت سمت پنجره
اُرِلی رو دید که دور میشه
تهیونگ: چرا همیشه دیر میفهمیم؟
دیر میفهمیم که عشق، فقط یه حس نیست
یه انتخابه
اُرِلی تو دلش گفت:
اگه یه روز برگردم
نه برای بخشش
برای اینکه ببینی هنوزم میتونم دوستت داشته باشم
تهیونگ گوشواره رو برداشت
فشارش داد تو مشت
اشکاش ریخت
بیصدا
بیادعا
اُرِلی رفت
ولی تهیونگ هنوز همونجا بود
با یه قلب شکسته
و یه گوشواره که حالا فقط یه خاطره بود
غروب جمعه تموم شد
ولی دردش تا ابد موند
تهیونگ: شاید یه روز
یه روزی که دیگه دیر نباشه
برگردی...
ولی اون روز، فقط یه شاید بود
و شایدها همیشه قشنگترین دروغای زندگیان..
______________________________________________-
اَز جِکسـ ـو وَ ویـکتـ ـور... .
پآیآن... .
ممنون بابت همکاری: @voxzs
- ۱۶.۹k
- ۱۱ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط