بَـرگَـرد بـِـه خونـِـه
دوپآرتی V
P.1
_







دخترک چشم های اشکیشو به چشم های زندگیش دوخت
نفس نفس میزد
دست های گرم و نرمش حالا داشت توی سرما میلرزید
فقط نگاهش به تهیونگ بود
منتظر بود که اشک های یخیشو پاک کنه
ولی خیلی بی اهمیت به دخترک نگاه میکردو منتظر خفه شدنش بود

اُرِلی: تو اگه یه ذره شرف و مردونگی داشتی قلب کوچیک و یخیمو نمیشکوندی...!»

تهیونگ بی اهمیت با نگاه سردش به دختر چشم دوخته بود.

اُرِلی: تو اینجوری نبودی...
الان شدی یه مرد یخی تویه کت چرمی... .»

تهیونگ: همه میدونن...
میدونن که بعد تو نمیشم اون آدم سابق... .
ولی بدنت بوی عطر مردونه ینفر دیگه رو میدآد... .»

تهیونگ کت چرمیشو بیشتر تو تنش فشردو گفت:

ولی تو خودتو کردی تو بغل یکی دیگه
ازم چه توقعی داری؟
وقتی عین این آشغالای بازیافت نشده چندبار مصرف مث پروانه دور این هیزا میگردی، انتظار داری بزارمت تاج سرم...؟»

اُرِلی رسما بهش بر خورده بود.
اون همچین آدمی نبود.
ولی تهیونگ به عطر خودش هیچوقت دقت نکرده بود... .
به مارکای گردن دختر توجهی نکرده بود... .
اون پروانه شد اُرِلی و اون هیزی که تاج سرش یه آشغاله شد تهیونگ.

تهیونگ: اوُنیڪه آخَر داستـٰان، براے تـوُ میمُرد مـَن بودَم.
ولی حالا که میبینم تو حتا لیاقت بو کردن لباسامم نداری... .

اُرِلی با این حرفا ناراحت شد.
فقط تغییر میخواست.
شایــــد بد بازی کرده باشه ولی
هنوزم عاشق تهیونگ بود
شآیــــد بغل خیلیای دیگه بود ولی
همه میدونن که عاشق تهیونگ بود.
این تنها چیزی بود که راجعبش راست بود...

اُرِلی کتشو پوشید و رفت جلو در که کفشاشو بپوشه

غروب جمعه بود
غروب دلگیر جمعه
این همیشه براش عاشقانه بود ولی این دفعه زیادی تخمی بود.

اُرِلی: ازت معذرتخواهی میکنم
میدونم با عذرم چیزی درست نمیشه وقتی که اونجوری توی اتاق گریه کردی... .
میدونم عذرم رو نمیپذیری چون قلبت تیکه تیکه شده و با چسب زخم فقط ترمیم میشه.
ولی بیا همه چیو دفن کنیم همینجا

گوشواره ای که تهیونگ واسش خریده بود رو دراورد انداخت روی زمین

اُرِلی: بهم گفتی اینو آویزه گوشت کن که تا ابد با هم میمونیم
ولی میخوام آویزه گوشم کنم که تموم کننده خودم بودم..چرا>؟
چون هیچکس اونجوری که هستم دوسم نداره و همه چی یه شبس.
همینش قشنگه...!
__________________________________________-
ادامه دارد... .
بآ همکاریه: @voxzs
دیدگاه ها (۱۰)

بَـرگَـرد بـِـه خونـِـهدوپآرتی VP.2_________________________...

یِـک ســآل بَـعـددوپآرتی jkP.1هیچوقت نفهمیدی بخاطر رفتنت من ...

طُلـــوعِ طَلـــآیـیچندشآتی jkP.4___________________________...

طُلـــوعِ طَلـــآیـیچندشآتی jkP.3حس کرد دلتنگ اون جونگکوک شد...

تهیونگ : تو که اونجوری فکر نمیکنی  جونگ کوک : دقیقا همونجوری...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط