چندپارتی جونگکوک
چندپارتی جونگکوک
part: 3
با یه مشت دختر و پسر روبرو شدیم که قشنگ توی حلق هم بودن یه لحظه حس کردم حالت تهوع دارم پس رفتیم سمت میز خالی که جلومون بود و اونجا نشستیم
و دخترا هم رفتن سر میز کناریمون تا باهم باشن و ما هم کمی مست کنیم البته من هنوز دل تو دلم نبود تا جیهو رو ببینم پس کمتر مست کردم
و به سمت مردی که اینجا رو میچرخوند رفتم
_میگم رئیس اینجا کیه؟
/کاری داری باهاش؟
_نه فقط حوصلم سر رفته میخوام قمار بکنم باهاش
/اوه اوکی همراهم بیا
_اوکی
به سمتی که اون مرد رفت رفتم تا با مردی که میخورد دوره 40/50 سالگیش باشه روبرو شدم که دختری هم کنارش بود که خیلی خوشگل بود ازش خوشم اومد
رفتم سمتشون و نشستم سر میز که نگاهم با نگاه اون مرد گره خورد
_اهم خب ببین من حوصلم سر رفته رفیقام همه مست کردن میای قمار کنیم؟
☆اوکیه
_شرط بندی سر چی؟
☆من سر پول 10000 وون چطوره؟
_اوکی منم سر دخترت
☆چی یعنی چی من اینو نمیدم
_اوه نکنه ترسیدی مرد
☆چ...چی میبافی واسه خودت هرموقع دیدم باختی اون موقع میخندیم خو شروع کن
_حله
بازی رو شروع کردیم که میدیدم اون مرد چطور میلرزه و ترس رو توی چشماش دیدم پوزخندی زدم و با حرکت اخر بازی رو بردم و تمام
_یس حالا کی برد بخند
☆ببین میشه دخ....
_شرط رو بستیم و حالا من بردم پس جایزمو بده برم
☆هوففف دخترم ببخشید
÷و...ولی بابا
☆ولی نداریم اوکی حالا برو
اون دختر که بلند شد خیلی میلرزید که یهو دیدم
ادامه دارد...
10 لایک
part: 3
با یه مشت دختر و پسر روبرو شدیم که قشنگ توی حلق هم بودن یه لحظه حس کردم حالت تهوع دارم پس رفتیم سمت میز خالی که جلومون بود و اونجا نشستیم
و دخترا هم رفتن سر میز کناریمون تا باهم باشن و ما هم کمی مست کنیم البته من هنوز دل تو دلم نبود تا جیهو رو ببینم پس کمتر مست کردم
و به سمت مردی که اینجا رو میچرخوند رفتم
_میگم رئیس اینجا کیه؟
/کاری داری باهاش؟
_نه فقط حوصلم سر رفته میخوام قمار بکنم باهاش
/اوه اوکی همراهم بیا
_اوکی
به سمتی که اون مرد رفت رفتم تا با مردی که میخورد دوره 40/50 سالگیش باشه روبرو شدم که دختری هم کنارش بود که خیلی خوشگل بود ازش خوشم اومد
رفتم سمتشون و نشستم سر میز که نگاهم با نگاه اون مرد گره خورد
_اهم خب ببین من حوصلم سر رفته رفیقام همه مست کردن میای قمار کنیم؟
☆اوکیه
_شرط بندی سر چی؟
☆من سر پول 10000 وون چطوره؟
_اوکی منم سر دخترت
☆چی یعنی چی من اینو نمیدم
_اوه نکنه ترسیدی مرد
☆چ...چی میبافی واسه خودت هرموقع دیدم باختی اون موقع میخندیم خو شروع کن
_حله
بازی رو شروع کردیم که میدیدم اون مرد چطور میلرزه و ترس رو توی چشماش دیدم پوزخندی زدم و با حرکت اخر بازی رو بردم و تمام
_یس حالا کی برد بخند
☆ببین میشه دخ....
_شرط رو بستیم و حالا من بردم پس جایزمو بده برم
☆هوففف دخترم ببخشید
÷و...ولی بابا
☆ولی نداریم اوکی حالا برو
اون دختر که بلند شد خیلی میلرزید که یهو دیدم
ادامه دارد...
10 لایک
- ۱۲.۱k
- ۱۵ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط