#Gentlemans_husband
#Season_two
#part_179


_باید خیلی وقت پیش اینجوری باهاش رفتار میکردم تا یاد بگیره نباید به همسرو پسرام توهین کنه! خوشحالم تونستم ادبش کنم.

اهی کشید

_بیچاره نامجون، که دوباره بهش یاداوری شد

و بعد بلند شد
منو مادرجون همراهش بلند شدیم
مادرجون، کمکش کرد که بره اتاقشو منم با سر دنبال بچها میگشتم.
توی پذیرایی نبودن بنابرین سمت حال پا تند کردم
دیدم بله، مثل همیشه دور هم نشستن
ولی اینبار همه پوکرو بی اعصاب بنظر میرسیدن.
سمتشون رفتم و اهمی کردم
نامجون که همیشه با من سر لج بود و جونگکوک هم سرش پایین بود

تهیونگ رو بهم پرسید
_زن داداش... خوبی؟
+ خوبم
_گوشه‌ی لبت یه زخم کوچیکیه میخوای
ضد.عفو.نیش کنی؟
+نه، خودش خوب میشه..

کمی مکث کردم... حرفای مادر جون و پدرجون فقط کمی احساس عذاب وجدانم رو تسکین دادن.

_ فقط میخوام بگم که.. متاسفم برای
اتفاقای امشب همش تقصیر منه

جیسو دستی روی کـ.مرم کشید و اهسته گفت

_چی داری میگی دختر
همه میدونیم مقصر لینا و عمه بزرگن، این چند سال خیلی به همه ی اعضای خانواده توهین کردن، درضمن همه با چشمای خودمون دیدیم لینا چه توهینایی به تو کرد!
بالاخره باید ادب میشدن..
خب خوبه که جز یکی از عموها دیگه بقیه عمو ها نبودن وگرنه باید جنا.زه عمه بزرگو جمع میکردن!

کمی مکث کرد و بعد ادامه داد:

_ همه برادرای درجون روی مادرجون حساسن

و بعد همه با سر حرفشو تایید کردن
خوبه پس انگاری کسی منو مسئول این بحث نمیدونه!
نبایدم بدونه،
اخه کی بود اول شروع کرد؟!
نیم ساعتی گذشتو دیگه خبری از اون قیافه های پکر نبود
جیمین، تهیونگ، جین، جنی، جیسو و جودی قرار بود امشبو اینجا بمونن ولی بقیه میخاستن برن..
هرچقدر هم به وونا اصرار کردم نموند که نموند!
بعد اینکه با وونا و یونگی خدافظی کردیم هرکی سمت اتاق خودش رفت تا استراحت کنه
ولی چه استراحتی؟ ساعت 4 صبحه دیگه
و منم حاضر نبودم کنار این بی لیاقت توی یه اتاق بخوابم

من باهاش صاف صادق بودم بعد اون رفت حرف لینا رو باور کرد!
دیگه خیلی رفت رو مخم
خرم اگه باهاش حرف بزنم!
سریع سمت اتاق رفتم و لباسام رو با یه ست خواب مشکی که ستاره های سفید داخلش بود، عوض کردم.
همینکه خواستم از اتاق خارج بشم وارد شد.
بی تفاوت بهش سمت در رفتم
ولی مچ دستم اسیر دستای مردونه اش شد

_کجا میری بچه؟
+ول کن دستمو

دستمو کشیدم ولی زور من کجا و این گودزیلا کجاا؟

190 لایک
دیدگاه ها (۶)

#Gentlemans_husband#Season_two#part_180_وقتی سوال میپرسم درس...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_181_بوی بهشت میدی!+ب.. ب...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_178_اینم برای اینکه جرعت...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_177سمتم خیز برداشتو من م...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_175چهرش رفته رفته درهم ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط