معشوقه دشمن
P²¹
∆هین...نگاه کن نگاه کن
ماشین ها بودن که رد میشدن.اره میشد حدس زد کجا میرن.
-دارن میرن پیشش
∆دو دیقه دیگه میرسن
چک کردن تا به مقصدشون رسیدن.تا رسیدن جونگ‌کوک زنگ زد به کسی که قرار داشت.
:بله
ـرسیدن
:اره.خسته نباشی
-بدون گفتن به من جایی رفته بودن.اگه چیزی جز چیزایی که باید رو بهت گفتن باور نکن و بهشون گوش نده تا بیان پیش خودم
:باشه
...
تلو تلو راه میرفت.به کجا رو نمیدونست.خون زیادی از دست داده بود.هوا سرمه ای رنگ بود و نور کمی از خورشید بجا مونده بود.سوز بدی میومد.یاد گرفته بود در شرایط تیر خوردن باید چیکار کنه.باید گلوله رو در میاوورد اما نمیتونست.فشارش افتاده بود و فقط کافی بود دستشو تو زخم فرو ببره و با انگشتاش گلوله رو بیرون بیاره.فقط دستشو با بند پالتو اش بسته بود تا بیشتر خون ریزی نکنه.خون مثل آبشار از دستش میومد و سرش گیج میرفت...جاده خلوت خلوت بود.اصلا شاید جاده بسته بود چون کسی رفت و امد نمیکرد.روی زمین افتاد.به ستاره هایی که یکی یکی نمایان میشدن نگاه میکرد.
+مامان...شاید بتونم بزودی ببینمت
...
بعد از تکمیل قرار داد،


ادامش پارت بعدی
هورا شرطا زود رسیدن🤧✨
دیدگاه ها (۵)

ادامه پارت ²¹بعد از تکمیل قرار داد،به عمارت جونگ‌کوک برگشتن....

Under the moonlight 2 P4بعد پشت سر گذاشتن دو روز تعطیلی آخر ...

معشوقه دشمنP²⁰توی اتاقش نشسته بود و با گوشیش ور می‌رفت.روی م...

Under the moonlight 2 P3توی راه تنام اتفاقات رو براش تعریف ک...

( ظهور ازدواج )( پارت۳۸۷ فصل ۳ )با بغض گفتم الا : گلوله خور...

شوهر دو روزه. پارت۶۵

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط