Under the moonlight

Under the moonlight 2
P3
توی راه تنام اتفاقات رو براش تعریف کرد.اینکه چرا با این لباسا بوده و چرا با رئیسش اومده کافه و تمام اتفاقاتی که دیشب رخ داده.ماشین رو توی پارکینگ پارک کرد و رفتن به واحد خودشون.هردو تو اتاق خودشون رفتن و وقتی بیرون اومدن یه حوله دستشون بود.
+نگووو
×نه هرین من بزرگترم من اول میرم
+چ ربطی داره.من دیشب با اینا خوابیده بودم واقعا به حموم نیاز دارم.
×خب به...
+لینا
×ها
+من اول میرم زودی هم برمیگردم
×ببین تو زود نمیای اینو مطمئنم
+نه این دفعه زود میام.تازه آب‌م گرم میکنم
×ای خداااا
هرین سریع دوید توی حموم تا اجازه نده لینا بیاد.وقتی از قفل بودن در مطمئن شد گفت...
+به همین خیال باش
×منظور؟
+من حالا حالا ها میخوام با عشقم خلوت کنم.منحرفم نباش
×حالا عشقت کی هس؟
+هیییین...تو نمیشناسیش
×بسم الله
+دوش
×روانی
...
بعد از رفتن دخترا،حتی بدون نگاه کردن به هم،فاصله‌ی بین خودشونو افزایش دادن.هر کدوم سوار ماشین خودشون شدن و رفتن.
...
ــــ شب ــــ
بوی نم خاک که از بارون یک ساعت پیش مونده بود،ستاره هایی که دور تا دور ماه رو پوشش داده بودن و سوز و سردی هوا.قطعا جزوی از قشنگ ترین ها بود!
موهاش هنوز نم کمی از ظهر داشت.به ماه نگاه میکرد که نور زیادش شهر رو روشن کرده بود و چون تازه توی آسمون اومده بود و فاصله‌ی نسبتا کمتری با زمین داشت،رنگش زرد بود.هر چقدر هم ا نگاه ماه بکنه،بازم از نگاه کردن بهش سیر نمیشه.چیزی مثل دیدن چهره‌ی جونگ‌کوک مثل امروز صبح!
+تو چجوری اینقدر زیبایی؟(ماه)(اروم)
لینا از پشت شیشه زیر نظر داشتش.اروم بدون اینکه بفهمه وارد بالکن شد و
×پخخخخ
هرین از ترس یکم بالا پرید و هینی کرد
+مرییییض...چرا میرینی به حسم
×(خنده)
+نَمیری
×نگران نباش،خنده به عمر اضافه میکنه
+مرض
بعد کلی بحث و صحبت،رفتن تو خونه و فکری برای شام کردن...



عاقااااا
نسبتا خیلی دیر شرطا میرسن
دیدگاه ها (۲)

معشوقه دشمنP²⁰توی اتاقش نشسته بود و با گوشیش ور می‌رفت.روی م...

معشوقه دشمنP²¹∆هین...نگاه کن نگاه کن ماشین ها بودن که رد میش...

معشوقه دشمن P¹⁹روی صندلی های عقب ون مشکی رنگ،با جسا نشسته بو...

معشوقه دشمن P¹⁸ساعت پنج بود.طبق معمول هم هیونا اماده بود.رفت...

"𝙼𝙰𝙵𝙸𝙰 𝚆𝙰𝙸𝙵""𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟷𝟷"پیشبند و دور کمرش گره زد و کنارم وایستا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط