#Gentlemans_husband
#part_7
تو یه چشم به هم زدن ازم فاصله گرفتو رفت
با خودم گفتم
معلوم نیست چی تو مغزشه پسره پفیوز!
خنده ای کردم رو نمیکت کناریم نشستم.
و به دور برم خیره شدم
از حق نگذریم حسابی جای قشنگیه!
حدود سه دقیقه ای گذشته بودو من توی اون دنیا فیض میبردم.
حس کردم یکی کنارم نشسته
نگاهی بهش انداختم..
یه پسر جوون خوش قیافه
داشت با اون نگاه هیـ..ز و چندشش برندازم میکرد!
بی تعارف، از این نوع پسرا متنفرم.. متنفر!
میدونستم که اگه جونگکوک ببینه حتما عصبانی میشه هرچیم نباشه من زنشم نیستم؟
از روی نیمکت بلند شدم
همینکه خواستم کمی دور بشم
مچ دستم اسیر دستش شد.
دستمو با شدت از دستش بیرون اوردم
و با صدای بلند گفتم:
چندش دستت بهم نخوره، که بخوره..
_ مثلا چیکار میکنی ؟
دهنتو ببند دلقـ/ک
با تمسخر قهقهه ای سر داد
سر برگردوندم خواستم ازش دور شم که
پسری جلوم سبز شد،
اگه غلـ/ط نکنم رفیقش بود.
_هوی خوشگله کجا؟ خوب نیست دختر خوشگلی مثل تو اینجا تنها باشه! زشته اروم با منو داداشم بیا بریم یه دوری بزنیم؟
با کف دو دستم به تخت سیـ/نش کوبیدم
باید یکی مغز خر خورده باشه که همراه شمادوتا بدبخت راه بیوفته بیاد از جلو چشمم گمشو مردک مگه تو ابرو سرت نمیشه؟؟؟
اون پسره روی نیمکت دستمو محکم گرفتو به سمت خودش کشید
داشتم روش میفتادم که دستی مانعم شد.
نگاهی به اون دست انداختم و بعد سرمو بالا گرفتم که ببینم کیه!
و بله با قامت جونگکوک روبرو شدم!
میتونستم از چشمای به خو..ن گرفتش ببینم که چقد عصبانیه.
مثل آتش فشانی که هر آن فوران میکرد!
منو هل داد پشت سر خودش
و دستشو مشت کرد و مشت خیلی محکی به صورت پسره ی روی نیمکت زد
بلافاصه کل دهن پسره پر خو..ن شد؛
با دیدن این صحنه قلبم حوری ریخت و جیغی سر دادم و پشت بند جیغم گریه کردم.
چقد نازک نارنجی شدم جدیدا..
جونگکوک چنتا لگد بهش کوبیدو به اون یکی چشم دوخت،
به سمتش حمله ور شد یقشو گرفت..
دستشو بالا برد که مشتی حواله صورت پسره کنه ولی دیدم یکی مانعش شد..
پسر جوونی بود.
ولی به نظر فهمیده و ارومتر از اون دوتا بود
30 لایک
پارت 8 توی هایلایت پارت حذف شده هست
#part_7
تو یه چشم به هم زدن ازم فاصله گرفتو رفت
با خودم گفتم
معلوم نیست چی تو مغزشه پسره پفیوز!
خنده ای کردم رو نمیکت کناریم نشستم.
و به دور برم خیره شدم
از حق نگذریم حسابی جای قشنگیه!
حدود سه دقیقه ای گذشته بودو من توی اون دنیا فیض میبردم.
حس کردم یکی کنارم نشسته
نگاهی بهش انداختم..
یه پسر جوون خوش قیافه
داشت با اون نگاه هیـ..ز و چندشش برندازم میکرد!
بی تعارف، از این نوع پسرا متنفرم.. متنفر!
میدونستم که اگه جونگکوک ببینه حتما عصبانی میشه هرچیم نباشه من زنشم نیستم؟
از روی نیمکت بلند شدم
همینکه خواستم کمی دور بشم
مچ دستم اسیر دستش شد.
دستمو با شدت از دستش بیرون اوردم
و با صدای بلند گفتم:
چندش دستت بهم نخوره، که بخوره..
_ مثلا چیکار میکنی ؟
دهنتو ببند دلقـ/ک
با تمسخر قهقهه ای سر داد
سر برگردوندم خواستم ازش دور شم که
پسری جلوم سبز شد،
اگه غلـ/ط نکنم رفیقش بود.
_هوی خوشگله کجا؟ خوب نیست دختر خوشگلی مثل تو اینجا تنها باشه! زشته اروم با منو داداشم بیا بریم یه دوری بزنیم؟
با کف دو دستم به تخت سیـ/نش کوبیدم
باید یکی مغز خر خورده باشه که همراه شمادوتا بدبخت راه بیوفته بیاد از جلو چشمم گمشو مردک مگه تو ابرو سرت نمیشه؟؟؟
اون پسره روی نیمکت دستمو محکم گرفتو به سمت خودش کشید
داشتم روش میفتادم که دستی مانعم شد.
نگاهی به اون دست انداختم و بعد سرمو بالا گرفتم که ببینم کیه!
و بله با قامت جونگکوک روبرو شدم!
میتونستم از چشمای به خو..ن گرفتش ببینم که چقد عصبانیه.
مثل آتش فشانی که هر آن فوران میکرد!
منو هل داد پشت سر خودش
و دستشو مشت کرد و مشت خیلی محکی به صورت پسره ی روی نیمکت زد
بلافاصه کل دهن پسره پر خو..ن شد؛
با دیدن این صحنه قلبم حوری ریخت و جیغی سر دادم و پشت بند جیغم گریه کردم.
چقد نازک نارنجی شدم جدیدا..
جونگکوک چنتا لگد بهش کوبیدو به اون یکی چشم دوخت،
به سمتش حمله ور شد یقشو گرفت..
دستشو بالا برد که مشتی حواله صورت پسره کنه ولی دیدم یکی مانعش شد..
پسر جوونی بود.
ولی به نظر فهمیده و ارومتر از اون دوتا بود
30 لایک
پارت 8 توی هایلایت پارت حذف شده هست
- ۱۹.۴k
- ۱۴ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط