ادامهp
ادامهp6
کوک دستاش هنوز توی جیبش بود. یه کم مردد، ولی با لبخند آرومی گفت:
_ دقت کردم... بعضی وقتا با لهجهی کرهای حرف میزنی. حتی یه جا دیدم چند تا کلمهی کرهای قاطی کردی. یاد گرفتی؟
ات سرشو کمی پایین انداخت. سکوت کرد. چهطور میتونست بگه که سالها شکنجهگرش یه مرد کرهای بود و برای اینکه بفهمه چه بلایی قراره سرش بیاد، مجبور شده بود خودش زبان یاد بگیره؟ یه لحظه گلوی ات خشک شد، ولی سریع به خودش مسلط شد.
سرشو بلند کرد، یه لبخند سبک زد و گفت:
منم مثل هر آدم دیگهای... کیدرامر و کیپاپرم. علاقه داشتم، یه کم یاد گرفتم.
چشمهای کوک یههو برق زد.
_ پس... یعنی بیتیاس رو هم دوست داری؟
ات لبخندشو کج کرد، یه نگاه معنادار بهش انداخت و گفت:
بذار حدس بزنم... الان میخوای بفهمی بایسم تویی یا نه، درسته؟ خب دلتو صابون نزن. من همهتون رو به یه اندازه دوست دارم.
کوک خندید، همون خندهی کوتاه و خجالتی. دستشو آورد بالا و پشت گردنشو خاروند، ولی هی نگاهشو از ات نمیتونست بدزده.
_ خیلیا اینجوری جواب نمیدن... بیشتر آرمیا یه بایس مشخص دارن.
ات با یه لحن سبک گفت:
خب من یه جور دیگهم. همیشه دلم خواسته همهتون رو باهم ببینم، نه یکییکی.
کوک این بار دیگه نتونست ذوقشو قایم کنه. چند دقیقه همینطور قدم زدند و از چیزای کوچیک گفتن؛ دربارهی آهنگای قدیمی، درامهایی که دیده بودن، خاطراتی که باعث خندهشون میشد.
یه جایی وسط حرفاشون، ات غرق شد. ناخودآگاه به جای فرانسوی یا انگلیسی، شروع کرد جواباشو کامل به کرهای دادن. جملهها پشت هم میاومدن، بیوقفه، انگار همیشه همینطور حرف زده.
کوک اول با تعجب بهش نگاه کرد، بعد کمکم لبخندش عمیقتر شد. حتی یه جوری نفسشو آهسته بیرون داد که معلوم بود خوشحالیشو نمیتونه قایم کنه.
_ میدونی... صدات وقتی کرهای حرف میزنی، خیلی خوبه. انگار همیشه بلد بودی.
ات همونطور که حرف میزد، تازه فهمید چقدر راحت داره به کرهای ادامه میده. یه لحظه مکث کرد، خندید و گفت:
خب... شاید بیشتر از چیزی که فکر میکردم علاقه داشتم.
کوک لبخندی زد. بدون اینکه متوجه بشه که تو چشمهای قهوه ای روشن ات غرق شده جمله ای گفت:
_پس از این به بعد فقط با من کره ای حرف بزن.
ات هم بدون اینکه متوجه بشه اونم تو چشمهای کوک غرق شده انگشت کوچیکشو اورد بالا و گفت:
پس فقط با تو، قول...؟
کوک دستشو اورد بالا انگشت کوچیکشو قفل انگشت کوچیکه ات کرد.
_قول...
شرط ها
لایک ها :۱۵تا
کامنت ها :۲۰تا
کوک دستاش هنوز توی جیبش بود. یه کم مردد، ولی با لبخند آرومی گفت:
_ دقت کردم... بعضی وقتا با لهجهی کرهای حرف میزنی. حتی یه جا دیدم چند تا کلمهی کرهای قاطی کردی. یاد گرفتی؟
ات سرشو کمی پایین انداخت. سکوت کرد. چهطور میتونست بگه که سالها شکنجهگرش یه مرد کرهای بود و برای اینکه بفهمه چه بلایی قراره سرش بیاد، مجبور شده بود خودش زبان یاد بگیره؟ یه لحظه گلوی ات خشک شد، ولی سریع به خودش مسلط شد.
سرشو بلند کرد، یه لبخند سبک زد و گفت:
منم مثل هر آدم دیگهای... کیدرامر و کیپاپرم. علاقه داشتم، یه کم یاد گرفتم.
چشمهای کوک یههو برق زد.
_ پس... یعنی بیتیاس رو هم دوست داری؟
ات لبخندشو کج کرد، یه نگاه معنادار بهش انداخت و گفت:
بذار حدس بزنم... الان میخوای بفهمی بایسم تویی یا نه، درسته؟ خب دلتو صابون نزن. من همهتون رو به یه اندازه دوست دارم.
کوک خندید، همون خندهی کوتاه و خجالتی. دستشو آورد بالا و پشت گردنشو خاروند، ولی هی نگاهشو از ات نمیتونست بدزده.
_ خیلیا اینجوری جواب نمیدن... بیشتر آرمیا یه بایس مشخص دارن.
ات با یه لحن سبک گفت:
خب من یه جور دیگهم. همیشه دلم خواسته همهتون رو باهم ببینم، نه یکییکی.
کوک این بار دیگه نتونست ذوقشو قایم کنه. چند دقیقه همینطور قدم زدند و از چیزای کوچیک گفتن؛ دربارهی آهنگای قدیمی، درامهایی که دیده بودن، خاطراتی که باعث خندهشون میشد.
یه جایی وسط حرفاشون، ات غرق شد. ناخودآگاه به جای فرانسوی یا انگلیسی، شروع کرد جواباشو کامل به کرهای دادن. جملهها پشت هم میاومدن، بیوقفه، انگار همیشه همینطور حرف زده.
کوک اول با تعجب بهش نگاه کرد، بعد کمکم لبخندش عمیقتر شد. حتی یه جوری نفسشو آهسته بیرون داد که معلوم بود خوشحالیشو نمیتونه قایم کنه.
_ میدونی... صدات وقتی کرهای حرف میزنی، خیلی خوبه. انگار همیشه بلد بودی.
ات همونطور که حرف میزد، تازه فهمید چقدر راحت داره به کرهای ادامه میده. یه لحظه مکث کرد، خندید و گفت:
خب... شاید بیشتر از چیزی که فکر میکردم علاقه داشتم.
کوک لبخندی زد. بدون اینکه متوجه بشه که تو چشمهای قهوه ای روشن ات غرق شده جمله ای گفت:
_پس از این به بعد فقط با من کره ای حرف بزن.
ات هم بدون اینکه متوجه بشه اونم تو چشمهای کوک غرق شده انگشت کوچیکشو اورد بالا و گفت:
پس فقط با تو، قول...؟
کوک دستشو اورد بالا انگشت کوچیکشو قفل انگشت کوچیکه ات کرد.
_قول...
شرط ها
لایک ها :۱۵تا
کامنت ها :۲۰تا
- ۵.۶k
- ۲۶ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط