𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝
𝐏𝐚𝐫𝐭𝟐𝟏

ساعت ۲ شب بود. گروه دوباره ساکت. فقط تیک آبی می‌خورد و هیچ‌کس چیزی نمی‌نوشت.
ات کم‌کم داشت خوابش می‌برد که ناگهان نوتیف روشن شد:

کوک: «می‌دونی چیه مینا؟😏 »

مینا: «چی؟»

کوک: «گروه بدون دعواهای تو خیلی خسته‌کننده‌س. حتی قهرتم مثل خودته… زیادی مسخره.»

ات: « وای خدا کوک تو قهرشو هم مسخره کردی!» (خندید)

مینا: « خب باشه. مگه من گفتم می‌خوام سرگرمت کنم؟»

کوک: «آره. چون همیشه می‌کردی. حالا که نمی‌کنی… انگار یه چیزی کمه.»

ات زیر لب گفت: «اوه اوه… شروع شد.»
مینا چند لحظه تایپ کرد، پاک کرد، دوباره نوشت:
«کم باشه. به کی. رم.»

ات: «😳😳😳»

کوک همون لحظه یه استیکر ترکیدن خنده فرستاد.

کوک: «آهاااااا! بالاخره برگشتی. همون مینای خودمون. همونی که بلد بود حرصمو دربیاره .»

مینا یه لبخند ریز نشست گوشه‌ی لبش، اما چیزی ننوشت.

ات: «ای خدا دوباره داریم برمی‌گردیم به مونگل‌هااااا!»

(بچها هر آخر هفته ۱۰ پارت میزارم)
دیدگاه ها (۳)

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟐𝟎یک‌هو…مینا added to the grou...

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟏𝟗سه روز گذشت… گروه "مونگل‌ها"...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط