ات خب خب خب حالا که اوضاع دوباره مونگلی شد بازی رو شروع کنیم ...

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝
𝐏𝐚𝐫𝐭𝟐𝟑

ات: «خب خب خب… حالا که اوضاع دوباره مونگلی شد، بازی رو شروع کنیم. جرأت یا حقیقت؟»

مینا: «جرأت.»

ات: «باشه… جرأت میدم همین الان یه ویس بدی و فقط اسم کوک رو سه بار کشیده بگی .»(😏)

مینا: « اَه بی‌شعور!»(😑)

کوک: « آرهههه بده ببینم!»(🤣)

چند ثانیه سکوت… بعد یه ویس کوتاه اومد.

صدای مینا، کشیده و حرصی: «کوووووووک کووووک کوووووووک »(😤)

ات: « وای خدا مردم.»(🤣)

کوک: « همممم. صدات وقتی حرصی میشه قشنگ‌تره.»(😏)

مینا: «خفه شو دیگه.»

ات: «خب حالا نوبت توئه کوک. جرأت یا حقیقت؟»

کوک: «جرأت.»

ات: «باشه… جرأت میدم اعتراف کنی آخرین بار کی با فانتزیای عجیب خوابیدی .»(😏)

کوک: « تو عقلت درست کار می‌کنه؟!» (🤨)

مینا: « ات تو زیادی مریضی.»(😂)

ات: «عه خب بازی +۱۸ دیگه! باید بترکونیم!»

کوک چند لحظه نوشت، پاک کرد… دوباره نوشت.

کوک: «دیشب»(😏)

ات: «😳😳😳»

مینا: «… اوه»(😳)

کوک: «چی شد؟ جرأت بود، جواب دادم.»

فضای گروه برای چند لحظه سنگین شد. بعد ات دوباره ترکید به خنده.

ات: « وای وای وای خدایااااا. منگل‌ها دارن رسماً +۱۸ میشن.»(😂)
دیدگاه ها (۱)

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟐𝟒کوک: «خب… حالا نوبت منه. مین...

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟐𝟓کوک: «خب… من یه ایده دارم. ا...

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟐𝟐کوک: «راستی مینا… هنوزم جرأت...

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟐𝟏ساعت ۲ شب بود. گروه دوباره س...

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭: 𝟏𝟏کوک بعد از جواب ات، انگار ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط