نام فیک عشق مخفی

نام فیک: عشق مخفی
Part: 41



ویو جیمین*
دوساعت گذشت و بهوش اومد*
نگاش کردم به خدمتکار اشاره کردم قرصاشو بیاره و با ی لیوان اب*
جی. خوبی؟ *اروم
ات. اره*نشست روی تخت*
جی. باید ی چندتایی قرص بخوری تا ی هفته
ات. برای چی؟
جی. بیهوش شدی یدفعه از ترس دکتر هم گفت فعلا یک هفته باید قرص بخوری و...
ات. باشه
خدمتکار قرص رو اورد و به ات دادمش و خوردش*
جی. هفته ی دیگه باهمدیگه ازدواج میکنیم*جدی
با تعجب نگام کرد*
ات. چ.چی؟ *تعجب
جی. هفته ی دیگه باهمدیگه ازدواج میکنیم*جدی
ات. ولی نمیشه که
جی. چرا؟
ات. ما خواهر و برادریم
جی. واقعیم؟
ات. نه ولی خب بازم خواهر و برادریم
جی. ی سوال ازت بپرسم؟
ات. بپرس
جی. تو منو به عنوان برادرت میبینی؟
ات. نه*زیر لب
جی. خب پس حل دیگه*لبخند رضایت مندانه
ات. بابا و مامان رو میخوای چیکار کنی؟
ات. میدونی که اونا نمیزارن
جی. یا قبولمون میکنن یا نمیکنن دیگه
ات. حالا که قرار شده باهم ازدواج کنیم نمیخوای شغلت رو بگی؟
جی. من مافیام...
نگاش کردم ببینم ریکشنش چیه*
ات. واقعا؟ *تعجب
جی. اره
ات. اصلا بهت نمیخوره*خنده
بد نگاش کردم که خندشو جمع کرد*
جی. خب دیگه استراحت کن منم میرم به کارام برسم
ات. باشه



☆ممنون میشم حمایتم کنید☆
دیدگاه ها (۸)

نام فیک: عشق مخفیPart: 42فلش بک به یک هفته بعد*ویو ات*توی خو...

نام فیک: عشق مخفیPart: 43ویو جیمین*من رفتم ارایشگاه و...خلاص...

نام فیک: عشق مخفیPart: 40ویو ات*خیلی صدای تیر اندازی زیاد بو...

نام فیک: عشق مخفیPart: 39ویو ات*جی. خب معلومه زنم*دادتعجب کر...

نام فیک:عشق مخفیPart: 24ویو ات*ات. بغل کی افتادم من..؟ *زیر ...

نام فیک:عشق مخفیPart: 10ویو ات*با ترس نگاش کردم*دکمه ی لباسش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط