کاور عوض شددد
دختری از ایران
Part:4
که یهو مامان و بابام زنگ زدن،
(مامان ا/ت × بابای ا/ت ÷)
×اوه سلام دخترم نمیدونی چقد دلتنگت شدم
+وای مامان من قراره اینجا زندگی کنم انقد سریع دلتنگم شدید؟
÷ما که سر میزنیم بهت چی شد امروز؟
+وایییی بابا بلیط کنسرت گرفتم فرداست
×اوه چه خوب دخترم قراره به ارزوت برسی!
+و همینطور امروز جونگکوگ رو دیدمممم
÷چی واقعا دیدیش فقط یا....
+باهاش تونستم حرف بزنم.
×وایی دخترم خب چی شد چی بهت گفت؟
+مامان بهت بگم بهم گفت دوست دارم باور میکنی؟
مامان و بابا همزمان:چیییی؟؟؟
÷مگه چقد باهاش حرف زدی؟
+نیم ساعت.
×قراره به عشقت برسی دخترم...
+مامان بس کن من جوابش رو هنوز ندادم( دروغ..)
÷هوم...من هیچ کاری باهات ندارم هر جور میخوای جواب بده تو اونو به هر دوست داری
+واقعا؟ مرسییی بابااا
×خب دخترم من و بابا بریم بیرون خداحافظ
+خداحافظ
قطع کردم خیلی خسته بودم و گرفتم خوابیدم صبح بیدار شدم دیدم ساعت ۱۱ عه پاشدم صبحونهمو خوردم و یه دوش ۳۰ دیقه ای گرفتم. لباسامو پوشیدم و رفتم بیرون تا لباس و بمب بی تی اس بخرم. ساعت ۳ شده بود و من لباسام رو گرفته بودم سعی کردم لباس تنگ و باز نخرم چون که از این جور لباسااا خیلیی بدم میاد... چند تا لباس گشاد دو تا تنگ چهار تا مجلسی سه چهار تا شلوار بگ و کارگو یه بمب بی تی اس یه پستر گنده بی تی اس و خلاصه دو جفت کفش.
ساعت ۵ کنسرت شروع میشد و من باید میرفتم خونه تا استراحت کنم.(به جای هتل دیگه خونه خودشه خب سوتی دادم)
رسیدم خونه و لباسام رو در اوردم و یک ساعت خوابیدم بیدار که شدم دیدم ساعت ۴ خب یه دست لباس تنگ با یه شلوار کارگو مشکی خب یه ارایش کم رنگ و موهامم صاف کردم. خبب من امادم باورم نمیشه ولی دارم میرم کنسرت. توی راه هفت تا شاخه گل گرفتم،رسیدم کنسرت تو بخش وی ای پی ها اونجا یکی رو دیدم که خیلی خوشحال شدم از اینکه دیدمش..
(مکالمه با زبان فارسیه و اونا با هم کره صحبت نمیکنن)
+واییی یوناا تویی خودتیی؟؟
=اره رفیقق قدیمییی
+توهم اومدی کره کیی؟
=دو سه روز پیش
+من همین دیروز
=چجوری تونستی پول وی ای پی رو بدی؟
+دیگه ما همینیممممم
=خب کنسرت داره شروع میشه
+صندلیت چنده؟
=۷۴ عه
+من ۷۵ بدو بریم...
ادامه دارد
Part:4
که یهو مامان و بابام زنگ زدن،
(مامان ا/ت × بابای ا/ت ÷)
×اوه سلام دخترم نمیدونی چقد دلتنگت شدم
+وای مامان من قراره اینجا زندگی کنم انقد سریع دلتنگم شدید؟
÷ما که سر میزنیم بهت چی شد امروز؟
+وایییی بابا بلیط کنسرت گرفتم فرداست
×اوه چه خوب دخترم قراره به ارزوت برسی!
+و همینطور امروز جونگکوگ رو دیدمممم
÷چی واقعا دیدیش فقط یا....
+باهاش تونستم حرف بزنم.
×وایی دخترم خب چی شد چی بهت گفت؟
+مامان بهت بگم بهم گفت دوست دارم باور میکنی؟
مامان و بابا همزمان:چیییی؟؟؟
÷مگه چقد باهاش حرف زدی؟
+نیم ساعت.
×قراره به عشقت برسی دخترم...
+مامان بس کن من جوابش رو هنوز ندادم( دروغ..)
÷هوم...من هیچ کاری باهات ندارم هر جور میخوای جواب بده تو اونو به هر دوست داری
+واقعا؟ مرسییی بابااا
×خب دخترم من و بابا بریم بیرون خداحافظ
+خداحافظ
قطع کردم خیلی خسته بودم و گرفتم خوابیدم صبح بیدار شدم دیدم ساعت ۱۱ عه پاشدم صبحونهمو خوردم و یه دوش ۳۰ دیقه ای گرفتم. لباسامو پوشیدم و رفتم بیرون تا لباس و بمب بی تی اس بخرم. ساعت ۳ شده بود و من لباسام رو گرفته بودم سعی کردم لباس تنگ و باز نخرم چون که از این جور لباسااا خیلیی بدم میاد... چند تا لباس گشاد دو تا تنگ چهار تا مجلسی سه چهار تا شلوار بگ و کارگو یه بمب بی تی اس یه پستر گنده بی تی اس و خلاصه دو جفت کفش.
ساعت ۵ کنسرت شروع میشد و من باید میرفتم خونه تا استراحت کنم.(به جای هتل دیگه خونه خودشه خب سوتی دادم)
رسیدم خونه و لباسام رو در اوردم و یک ساعت خوابیدم بیدار که شدم دیدم ساعت ۴ خب یه دست لباس تنگ با یه شلوار کارگو مشکی خب یه ارایش کم رنگ و موهامم صاف کردم. خبب من امادم باورم نمیشه ولی دارم میرم کنسرت. توی راه هفت تا شاخه گل گرفتم،رسیدم کنسرت تو بخش وی ای پی ها اونجا یکی رو دیدم که خیلی خوشحال شدم از اینکه دیدمش..
(مکالمه با زبان فارسیه و اونا با هم کره صحبت نمیکنن)
+واییی یوناا تویی خودتیی؟؟
=اره رفیقق قدیمییی
+توهم اومدی کره کیی؟
=دو سه روز پیش
+من همین دیروز
=چجوری تونستی پول وی ای پی رو بدی؟
+دیگه ما همینیممممم
=خب کنسرت داره شروع میشه
+صندلیت چنده؟
=۷۴ عه
+من ۷۵ بدو بریم...
ادامه دارد
- ۶.۸k
- ۱۵ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط