#Gentlemans_husband
#Season_two
#part_146


جنی داد زد

_بچهااا بچهاا عسل اوردم
عسله لامصب عسل

همه سرا سمتمون چرخید
دخترا با دیدنم لبخندی زدنو بعضیاشون سوت کشیدن

_جووون ببین چه گوشتیه

با چشمای گرد شده به سمت دختری که این حرفو زد نگاه کردم
یه دختر شیرین  با چشمایی خمارو کشیده.. همسن جنی میزد

جنی لب زد:
_خب لیلی میخام ترو با دخترا اشنا کنم
اماده ای؟

مشتاق سر تکون دادم
سمت همون دختره که گفتم بهش میخوره هم سنش باشه رفت

_ایشون جودی خانمه15 سالشه و دختر خاله جونگکوک، و همینطور دختر عمیه من

لبخندی زدم
سمت دختر دیگه ای رفت

_و ایشونم که شما میبینید اسمش جیسوعه
دختر عموی جونگکوک 20سالشه

لبخندی زدم

از اینکه سنشون رو هم میگفت خندم گرفت
یکی یکی دخترارو بهم معرفی کرد
تا جایی که فهمیدم بیشتر جمع خانواده گیشون دایی و خاله ای بود
چون فقط یکی از دختر عمو های جونگکوک و یکی از دختر عمه هاش باهاشون توی اون جمع بودن
دختر عموش که جیسو بود و دختر عمش هم رزی

جیسو لب زد
_ اونایی که اونطرف پیش عمه بزرگ نشستن دختر عمه های جونگکوک ان
مذاقشون با ما خوب نیست برای همین زیاد باهاشون هم کلام نمیشیم
فقط جودی و رزی جنبه دارن و با اونا فرق دارن!

170 لایک
دیدگاه ها (۹)

#Gentlemans_husband#Season_two#part_147اهانی گفتم و شروع کرد...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_148صورتش از شدت حرص قرمز...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_145یه دختر نخودی و شیرین...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_144منتظر نموندم ببینم کی...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_194 جونگکوک.... خوبی؟ دا...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_273باشه ای گفتم و همرا...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_193اینبار پدرجون لـ.ب زد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط