معشوقه دشمن
P²³
+آی
با درد و سوزش چشماشو باز کرد.صدای بوق دستگاه که تعداد ضربان قلبش رو نشون میداد،صدای پخش نفساش توی ماسک اکسیژن،بند بند انگشتاش،دست ها و پاها و کم کم کل اندام بدنش،بوی الکل و دارو و...
همشونو احساس میکرد.
ولی مگه نباید میمرد؟
اروم از روی تخت از حالت خوابیده به نشسته در اومد.ماسک رو از روی صورتش برداشت.نگاهی به دور و بر کرد.
+ک...کسی اینجاست؟
...
ــــــ ظهر همین روز ــــــ
روی صندلی راحتی گیم نتی نشسته بود
؛اَاَاَاَهههه
؛تو داری تقلب میکنی وگرنه چجوری میشه هر دفعه ازم ببری؟
یونوو و یکی از دوستاش توی گیم نت بازی میکردن.دور پنجم بود که بازی میکردن.گوشی یونوو زنگ خورد.اسم یکی دیگه از دوستاش بود.اون دوستان زیادی داشت.خیلی بیشتر از زیاد!
؛الو.سلام عااااقاااا.چیشد یادس از ما کردی
فرد پشت تلفن:سلام یونوو.می..میگم الان وقت خوبی برا حرف نیست.تو پلیسی دیگه درسته؟
؛آره یجورایی
:خ...خب من الان کناره جاده یه کسی رو پیدا کردم که بیهوشه و...ولی نفس میکشه تازه قلبشم میزنه.با...باید چیکار کنم؟
از حالت شوخ طبع و ناراحت برای باخت در اومد.صاف نشست و گوشی رو تو دست دیگش گرفت.
؛آروم باش خب!
؛الان کجایی؟
:بیرون شهر
؛سریع ببرش بیمارستان.اسم بیمارستان و ادرسش رو برام بفرست تا خودمو برسونم...
ــــ عصر ــــ
در باز شد.پرستار با دیدن هوشیاری دختر خوشحال شد
:خوشحالم که به هوش اومدید خانم
+اینجا چه خبره؟الان من باید میمردم!
+کی منو اینجا اوورده؟
:الان به کسی که شما رو اووردن میگم بیاد داخل انا تا لون موقع باید دراز بکشی
+اوهوم
پرستار قبل خروجش تو سِرُمی که به دست دختر بود،یه آمپول تزریق کرد و بیرون رفت تا کسی رو که اونو اینجا اوورده بود رو صدا کنه.
...
یونوو روی صندلی تو راهروی بیمارستان نشسته بود. دوستش یه خانم که کل بدنش در خون آغشته شده بود رو اوورده بود.همون دوست،فشارش افتاده بود تو یه اتاق بهش سرم وصل بود.یه پرستار سمتش رفت و یونوو با دیدنش بلند شد
؛زندس؟
:م..متاسفم اقا ولی...
...
در اتاقی که هیونا توش بود زده شد.
+ب... بفرمایید
در باز شد و قامت مردی ظاهر شد.
...
یونوو در اتاق کسی که دوستش نجاتش داده بود رو باز کرد اما
...
قامت مردی پیدا شد.
هیونا بهش نگاه کرد.منتظر هر کسی بود جز این کسی جلوش ایستاده بود.مرد قد بلند،موهای مرتب،عطر همیشگی و دختر کُش!
...
پارچه سفید رو روی سرش کشید
؛این جنازه رو فردا بیارید به این آدرس.
آدرسی رو روی برگه ای کوچک نوشت و به دکتر پرستار ها داد تا فردا تو اداره جنازه رو برسی کنن که چجوری مرده!
...
+آ...آقای جئون
-سلام هیونا.حالت چطوره؟
این پارت بد شد🤧🫠
P²³
+آی
با درد و سوزش چشماشو باز کرد.صدای بوق دستگاه که تعداد ضربان قلبش رو نشون میداد،صدای پخش نفساش توی ماسک اکسیژن،بند بند انگشتاش،دست ها و پاها و کم کم کل اندام بدنش،بوی الکل و دارو و...
همشونو احساس میکرد.
ولی مگه نباید میمرد؟
اروم از روی تخت از حالت خوابیده به نشسته در اومد.ماسک رو از روی صورتش برداشت.نگاهی به دور و بر کرد.
+ک...کسی اینجاست؟
...
ــــــ ظهر همین روز ــــــ
روی صندلی راحتی گیم نتی نشسته بود
؛اَاَاَاَهههه
؛تو داری تقلب میکنی وگرنه چجوری میشه هر دفعه ازم ببری؟
یونوو و یکی از دوستاش توی گیم نت بازی میکردن.دور پنجم بود که بازی میکردن.گوشی یونوو زنگ خورد.اسم یکی دیگه از دوستاش بود.اون دوستان زیادی داشت.خیلی بیشتر از زیاد!
؛الو.سلام عااااقاااا.چیشد یادس از ما کردی
فرد پشت تلفن:سلام یونوو.می..میگم الان وقت خوبی برا حرف نیست.تو پلیسی دیگه درسته؟
؛آره یجورایی
:خ...خب من الان کناره جاده یه کسی رو پیدا کردم که بیهوشه و...ولی نفس میکشه تازه قلبشم میزنه.با...باید چیکار کنم؟
از حالت شوخ طبع و ناراحت برای باخت در اومد.صاف نشست و گوشی رو تو دست دیگش گرفت.
؛آروم باش خب!
؛الان کجایی؟
:بیرون شهر
؛سریع ببرش بیمارستان.اسم بیمارستان و ادرسش رو برام بفرست تا خودمو برسونم...
ــــ عصر ــــ
در باز شد.پرستار با دیدن هوشیاری دختر خوشحال شد
:خوشحالم که به هوش اومدید خانم
+اینجا چه خبره؟الان من باید میمردم!
+کی منو اینجا اوورده؟
:الان به کسی که شما رو اووردن میگم بیاد داخل انا تا لون موقع باید دراز بکشی
+اوهوم
پرستار قبل خروجش تو سِرُمی که به دست دختر بود،یه آمپول تزریق کرد و بیرون رفت تا کسی رو که اونو اینجا اوورده بود رو صدا کنه.
...
یونوو روی صندلی تو راهروی بیمارستان نشسته بود. دوستش یه خانم که کل بدنش در خون آغشته شده بود رو اوورده بود.همون دوست،فشارش افتاده بود تو یه اتاق بهش سرم وصل بود.یه پرستار سمتش رفت و یونوو با دیدنش بلند شد
؛زندس؟
:م..متاسفم اقا ولی...
...
در اتاقی که هیونا توش بود زده شد.
+ب... بفرمایید
در باز شد و قامت مردی ظاهر شد.
...
یونوو در اتاق کسی که دوستش نجاتش داده بود رو باز کرد اما
...
قامت مردی پیدا شد.
هیونا بهش نگاه کرد.منتظر هر کسی بود جز این کسی جلوش ایستاده بود.مرد قد بلند،موهای مرتب،عطر همیشگی و دختر کُش!
...
پارچه سفید رو روی سرش کشید
؛این جنازه رو فردا بیارید به این آدرس.
آدرسی رو روی برگه ای کوچک نوشت و به دکتر پرستار ها داد تا فردا تو اداره جنازه رو برسی کنن که چجوری مرده!
...
+آ...آقای جئون
-سلام هیونا.حالت چطوره؟
این پارت بد شد🤧🫠
- ۴.۲k
- ۰۲ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط