آمدی جانم به قربانت بمان دیگر نرو!جان به لب آورده هِجرانَت ب...

عشق یعنی که به یوسف بخورد شلاقیدرد تا مغزِ سر و جانِ زلیخا ب...

خیال میکرد از پا درمی‌آیم؟چه باک! ببین آرامم! آرام‌تر از نبض...

خاکِ غارت‌ پرورِ این ویرانه‌ایمهرکه آمد اندکی ما را پریشان ک...

حالا آنقدر آمدنِ پاییز رادر بوق و کَرنا کنیدتا این دلتنگیِ ب...

شعرها هم عاقبت در وصفِ تو عاجز شدند جانِ شاعرهای دنیا را به ...

مُخَدِّر دارد آن چشمت، خمارم می کند گاهیمُسَکِّن دارد آغوشت،...

روزی برای خودت قهوه خواهی ریخت ، روبه روی پنجره ایستاده و هم...

آنقدر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شدکاسه ی صبرم از این دیر آمدن ...

بار سنگین است و من کم طاقت و دنیا حسود خم شدن را عار می‌دانم...

دستم را بگیرو آن گونه دوستم داشته باشکه انگار نَفَسِ توام..ا...

«تمامِ من زخمی باز است و این جهان تکه‌ای لیمو.» #دلنوشته_های...

با توخوشبخت ترین عاشقِ تاریخ منمای که آغوشِ پُر از زندگی ات ...

دوری نکن از من که زمستانِ نبودت مانندِ شبِ زلفِ تو ای یار،...

درهای ورودی کلاس‌های دانشگاه شیشه داشت، آنقدری بود که بتوانی...

ما را سَری‌ ست دوخته به دوشِ هیچ‌کستن داده‌ایم تلخ به آغوشِ ...

راهِ برگشتن به سویم را کجا گُم کرده‌ای ؟من برای رد پاهایت خی...

یکی پرسید از من: تا کنون آیا گُنَه کردی؟نَمُردم بعدِ هجرِ یا...

همه‌مون خیلی جاها كم میاریم از بد بودنِ آدما، از دوست‌هایی ك...

مرا یک 'شــب' ازین شبها به صرفِ عشـق دعوت کنبرایت عشــق می و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط