سلام
سلام ...
نمیدونم هنوز این پیامهارو میخونی یا نه ...
نمیدونم هنوز وقتی اسمی ازم میشنوی، یه چیزی تو دلت میلرزه یا نه ...
ولی من هنوز گاهی مینویسم،
نه برای اینکه بخونی،
برای اینکه خفه نشم ....
راستش، خیلی ازت ناراحتم.
نه فقط بهخاطر رفتنت،
بهخاطر اون دلایلی که گفتی، و شبیه بهونه بودن ...
بهخاطر اینکه حس کردم از من خسته شده بودی،
اما بهجای گفتن،
ترکم کردی با یه مشت جملهی آماده ...
حق من این نبود ...
من تمام خودمو آورده بودم.
با همه زخما، با همه گذشته،
با همه رؤیاهایی که نصفه موندن ...
حالا که نیستی، فقط فکر میکنم ...
کجای کارم اشتباه بود ...؟
چی شد که اون همه "ما"،
اینقدر بیصدا تموم شد ...؟
با همه اینا،
دلم برات تنگ شده ...
میدونم شاید دیگه لازم نیست بدونی،
شاید حتی نباید بگم،
ولی ما که غریبه نبودیم ...
اگه یه شب، دلت گرفت …
اگه یه لحظه فقط خواستی صدای یه نفر آشنا رو بشنوی …
اگه احساس کردی دنیا زیادی ساکته …
زنگ بزن.
میدونی که من بیدارم.
همیشه بودم.
نمیدونم هنوز این پیامهارو میخونی یا نه ...
نمیدونم هنوز وقتی اسمی ازم میشنوی، یه چیزی تو دلت میلرزه یا نه ...
ولی من هنوز گاهی مینویسم،
نه برای اینکه بخونی،
برای اینکه خفه نشم ....
راستش، خیلی ازت ناراحتم.
نه فقط بهخاطر رفتنت،
بهخاطر اون دلایلی که گفتی، و شبیه بهونه بودن ...
بهخاطر اینکه حس کردم از من خسته شده بودی،
اما بهجای گفتن،
ترکم کردی با یه مشت جملهی آماده ...
حق من این نبود ...
من تمام خودمو آورده بودم.
با همه زخما، با همه گذشته،
با همه رؤیاهایی که نصفه موندن ...
حالا که نیستی، فقط فکر میکنم ...
کجای کارم اشتباه بود ...؟
چی شد که اون همه "ما"،
اینقدر بیصدا تموم شد ...؟
با همه اینا،
دلم برات تنگ شده ...
میدونم شاید دیگه لازم نیست بدونی،
شاید حتی نباید بگم،
ولی ما که غریبه نبودیم ...
اگه یه شب، دلت گرفت …
اگه یه لحظه فقط خواستی صدای یه نفر آشنا رو بشنوی …
اگه احساس کردی دنیا زیادی ساکته …
زنگ بزن.
میدونی که من بیدارم.
همیشه بودم.
- ۲.۳k
- ۰۵ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط