خـوش حــآل و آزآد
2
تکپآرتی JK
وقتی میگم میتونم به هوس بندازمت بدون اینکه چیزی بفهمی....یعنی همین
جونگکوک از روی مبل پاشد
سرتا پای دختر رو آنالیز کرد
مشکوک و حساس گردنشو بو کرد
جونگکوک: بوی آشنایی نمیدی که بیبی دال....
دخترک جونگکوک رو پس زد و خواست بره بالا توی اتاقش
جونگکوک: یادت نرفته که برای بدست اوردن همدیگه چیا کشیدیم؟هوم؟
دختر یاد دعوای پدر و مادرش افتاد
بخاطر جونگکوک بود... .
دارلا: اره یادمه همش بازی میکردی با اعصابمو میگفتی دوستت ندارم....
جونگکوک: خودت گفتی بخاطر من پیش مامانت گریه کردی... .
مگه نه؟پشت تلفن اینو نگفتی؟
دارلا نگاهی نکرد و رفت توی اتاق
جونگکوک مدت کوتاهی اونجا فریز شد
هیجارو نمیدید
ولی رفت دنبال دارلا توی اتاق
وحشیانه وارد اتاق شد
درو پشت سرش بست
دارلا داشت موهاشو آروم شونه میزد
جونگکوک اروم نزدیک دختر شد و دستشو گرفت و کشید سمت خودش
جونگکوک نشست رو تخت
شونه رو از دست دارلا گرفت و نشوندش روی پاهاش
اول به موهای طلایی دارلا نگاهی انداخت
بعد آروم موهاشو بو کرد
هنوز هم بوی دخترشو میداد
هنوز خاطره ها ته تار موهاش قایم شده بودن
آروم موهای دارلا رو شونه میکرد و گره هاشو باز میکرد
سعی کرد حقیقت و احساس واقعیشو آروم بیان کنه
جونگکوک: میدونی چیه... .
میخوام بگم عوض شدی
ولی این کلمه برای توصیف عوض شدنت کمه
بهت بر نخوره ولی خیلی عوضی شدی!
دوباره موهای دختر رو شونه زد
شونه رو گذاشت کنار و شروع کرد به بافتن موهای دارلا کوچولوش
همون موقع صدای هق هق شنید و دید شونه های دارلا تکون میخوره
دخترم داشت گریه میکرد:)
دارلا رو برگردوند سمت خودش
جونگکوک: دخترم؟عروسکم؟حداقل مروارید های چشماتو توی صدف قلب من بریز چرا هدرشون میدی؟
دختر هق هق کنان روبه جونگکوک گفت:
باور کن فقط میخواستم خاص باشم برا همه
ولی شدم بدترین آدم که توعم ازم متنفر شدی
جونگکوک چونه دختر رو گرفت و سرشو اورد بالا
جونگکوک: هی دختر تو همیشه بی نقصی
فقط موقع ای که خودت باشی و خودتو دوست داشته باشی
دارلا: ولی من همه چی رو خراب کردم کوک... .
جونگکوک: اره خونمو خراب کردی،
ولی هنوز همونجور دوستت دارم
چون همیشه دوست دارم ببخشمت... .
دارلا: قول میدم جبرانش کنم...قول...
جونگکوک: تو قول بده که کمکم میکنی خونمو درست کنم..باشه جبران میشه...
____________________________________-
پآیآن... .
اَز جِـکـسـ ـو
2
تکپآرتی JK
وقتی میگم میتونم به هوس بندازمت بدون اینکه چیزی بفهمی....یعنی همین
جونگکوک از روی مبل پاشد
سرتا پای دختر رو آنالیز کرد
مشکوک و حساس گردنشو بو کرد
جونگکوک: بوی آشنایی نمیدی که بیبی دال....
دخترک جونگکوک رو پس زد و خواست بره بالا توی اتاقش
جونگکوک: یادت نرفته که برای بدست اوردن همدیگه چیا کشیدیم؟هوم؟
دختر یاد دعوای پدر و مادرش افتاد
بخاطر جونگکوک بود... .
دارلا: اره یادمه همش بازی میکردی با اعصابمو میگفتی دوستت ندارم....
جونگکوک: خودت گفتی بخاطر من پیش مامانت گریه کردی... .
مگه نه؟پشت تلفن اینو نگفتی؟
دارلا نگاهی نکرد و رفت توی اتاق
جونگکوک مدت کوتاهی اونجا فریز شد
هیجارو نمیدید
ولی رفت دنبال دارلا توی اتاق
وحشیانه وارد اتاق شد
درو پشت سرش بست
دارلا داشت موهاشو آروم شونه میزد
جونگکوک اروم نزدیک دختر شد و دستشو گرفت و کشید سمت خودش
جونگکوک نشست رو تخت
شونه رو از دست دارلا گرفت و نشوندش روی پاهاش
اول به موهای طلایی دارلا نگاهی انداخت
بعد آروم موهاشو بو کرد
هنوز هم بوی دخترشو میداد
هنوز خاطره ها ته تار موهاش قایم شده بودن
آروم موهای دارلا رو شونه میکرد و گره هاشو باز میکرد
سعی کرد حقیقت و احساس واقعیشو آروم بیان کنه
جونگکوک: میدونی چیه... .
میخوام بگم عوض شدی
ولی این کلمه برای توصیف عوض شدنت کمه
بهت بر نخوره ولی خیلی عوضی شدی!
دوباره موهای دختر رو شونه زد
شونه رو گذاشت کنار و شروع کرد به بافتن موهای دارلا کوچولوش
همون موقع صدای هق هق شنید و دید شونه های دارلا تکون میخوره
دخترم داشت گریه میکرد:)
دارلا رو برگردوند سمت خودش
جونگکوک: دخترم؟عروسکم؟حداقل مروارید های چشماتو توی صدف قلب من بریز چرا هدرشون میدی؟
دختر هق هق کنان روبه جونگکوک گفت:
باور کن فقط میخواستم خاص باشم برا همه
ولی شدم بدترین آدم که توعم ازم متنفر شدی
جونگکوک چونه دختر رو گرفت و سرشو اورد بالا
جونگکوک: هی دختر تو همیشه بی نقصی
فقط موقع ای که خودت باشی و خودتو دوست داشته باشی
دارلا: ولی من همه چی رو خراب کردم کوک... .
جونگکوک: اره خونمو خراب کردی،
ولی هنوز همونجور دوستت دارم
چون همیشه دوست دارم ببخشمت... .
دارلا: قول میدم جبرانش کنم...قول...
جونگکوک: تو قول بده که کمکم میکنی خونمو درست کنم..باشه جبران میشه...
____________________________________-
پآیآن... .
اَز جِـکـسـ ـو
- ۷۶۵
- ۱۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط